قابوس نامه : اثري بزرگوار و هزارساله
نوشته: دکتر محمدجعفر محجوب
به کوشش: مهندس منوچهر کارگر
قابوس نامه
اثري بزرگوار و هزارساله
استاد شادروان سعيد نفيسي در مقدمه اي كه بر قابوس نامه نوشته چنين آورده است :
" اين كتاب در ميان كتاب هايي كه به نثر پارسي نوشته شده ، براي جوانان ايراني از همه سودمند تر است . . . گذشته از آن كه به شيواترين و شيرين ترين زبان نوشته شده پندها و اندرزهاي بسيار بلند دارد و از همين راه است كه ديگران را نيز ، كه در مراحل ديگر از زندگي هستند ، سودمند مي افتد . . . "
"بزرگ ترين امتيازاين كتاب بزرگوارآن است كه نويسندة آن دبير بسيارتوانا بوده وهترين نمونة نثر فارسي راازخود به يادگارگذاشته است. "
مؤلف كتاب كي كاووس نام دارد و نوة قابوس وشمگير ، از خاندان زياري است .
جَدّ او قابوس نيز با آن كه در گرگان پادشاهي ميكرد ، نمونة فضل و دانش و ادب و كمال بود وخط زيباي او را به پَرِ طاووس مانند ميكردند .
كلمة قابوس معّرب كاووس است .
افراد اين خاندان همه نام هاي ايراني و فارسي داشته اند .
جَدّ مؤلف : كاووس ، خود او كي كاووس و پسرش منوچهر ناميده ميشده است و هريك از آنان به رسم آن روزگار لقبي به عربي داشته اند.
قابوس به شمس المعالي ، كي كاووس به عنصر المعالي و منوچهر به فلك المعالي ملقب بوده اند و تمامي آنان صاحب فضائل و كمالات بوده و در بعضي صفت ها و خصائص در ميان شاهان ايران بي مانند بوده اند. به گفتة استاد نفيسي :
" خاندان مؤلف اين كتاب را فضيلت بزرگي است كه تا كنون هيچ يك از خاندان هاي شاهي ايران را از صدر اسلام تا زمان ما دست نداده و آن عِرقِ ايراني بخصوص و يك قسم علاقة استوار و پاي برجا نسبت به اين خاك گرامي است كه پدران ما آن را به خون خويش آبياري كرده اند . . . "
" مؤلف قابوس نامه هم سپاهي ، هم دانشمند و هم عارف مشرب بوده است . فصول مختلف اين كتاب بهترين گواه است از وسعت اطلاعات وي، در تاريخ گذشتة ايران و اسلام كاملا مطلع بوده ، بر تاريخ زمان خويش آگاهي كامل داشته ، علماي عصر خود را به خوبي مي شناخته ، از شعراي پيشين نيز آگاه بوده ، در انشاء و شعر و طب و نجوم و موسيقي و فنون سواري و سپاهي و مملكت داري توانايي داشته است .
اما مهم ترين جنبة وي صراحت بيان و صدق لهجة اوست و پيداست كه مردي بسيار پارسا و درست كار و راست گو بوده است . "
كتاب وي نيز اندكي پس از تأليف شهرت يافته چنان كه سنائي در حديقة كه سرودن آن 49 سال پس از تأليف قابوس نامه به پايان آمده ، حكايتي از آن را حرف به حرف نظم كرده ، پس از آن نيز مطالب تأليف وي در كتاب هاي متعدد نقل شده است .
عنصرالمعالي كي كاووس را در قابوس نامه مردي بسيار خردمند، روشن بين ، نكته سنج ، فاضل و صاحب دل و سخت فروتن و حقيقت جوي مي يابيم .
در آغاز كتاب به فرزند خويش ، كه كتاب را براي نربيت وي تأليف كرده است گويد :
" بدان اي پسر ، كه من پير شدم ، و پيري و ضعيفي بر من چيره شد . . . پس چون من نام خويش در دايرة گذشتگان ديدم ، مصلحت چنان ديدم كه پيش از آن كه نامة عزل به من مي رسد ، نامه اي اندر نكوهش روزگار و سازش كار . . . تا بيش از آن كه دست زمانه ترا نرم كند ، خود به چشم عقل اندر سخن من نگري و فزوني يابي و نيك نامي هردو جهان حاصل كني . . . "
اما وي با فراست تمام دريافته است كه نَفَسِ پدر ، براي فرزندان سرد است و در ايشان نمي گيرد .
از اين روي گويد :
" اگرچه سرشت روزگار بر آن جمله آمد كه هيچ فرزند پندِ پدرِ خويش را كار نبندد ، كه آتشي در باطن جوانان است ، كه از روي غفلت . . . ايشان را بر آن دارد كه دانش خويش برتر از دانش پيران دانند . . . " اين قانون هنوز هم به قوّت و اعتبار خويش باقي است و عنصرالمعالي با آن كه از آن آگاه بود به دو دليل از تأليف اين كتاب دست نمي كشد . " . . . مهر و شفقت پدري مرا يَله نكرد ( = رها نكرد ) كه خاموش باشم ، پس آنچه از موجب طبع خويش يافتم ، در هر بابي چند جمع كردم و . . . اندر اين نامه نوشتم .
اگر از تو كار بستن خيزد ، خود پسند آمد (= اين خود كاري است پسنديده ) والا، آنچه شرط پدري بود كرده باشم،كه گفته اند: برگوينده (= برعهدة گوينده) بيش از گفتار نيست ، چون شنونده خريدار نيست ، جاي آزار نيست. "
دليل دوم : " اگر تو از گفتار من بهرة نيك نجويي ، چون بندگان ديگر باشند ، به شنودن و كار بستن نيك به غنيمت دارند ( = ساير بندگان خدا به كار بستنِ آن غنيمت مي شمرند ) . "
سپس براي تشويق فرزند از بزرگي و شرافت خاندان وي سخن ميگويد:
" سرشت مردم چنان آمد كه تكاپوي كنند تا اندر دنيا آنچه نصب او آمده باشد ، به گرامي ترين خويش بگذارند .اكنون نصيب من از جهان اين سخن آمد ، و گرامي ترينِ من تويي، چون سازِ رحيل كردم ، آنچه نصيب من آمده بود پيش تو فرستادم تا . . . چنان زندگاني كني كه سزاوار تخمة ( = نژاد ) پاك تست ، و بدان اي پسر كه تو را تخمه بزرگ است و شريف ، از هر دو جانب كريم الطرفين ( = بزرگوار از سوي پدر و مادر ) پس . . . هشيار باش و قيمت نژاد خويش بشناس ، هرچند كه من نشان خوبي و روزبهي مي بينم اندر تو ، گفتار بر شرط تكرار واجب است . . . "
عنصرالمعالي در عين حال كه تخمه و نژاد فرزند را مي ستايد بدو هشدار مي دهد:
جهد كن كه اگر چه اصيل و گوهري ( = از خاندان معتبر) باشي، گوهرِ تن نيز داري ، كه گوهرِ تن ( = فضايل و كمالات) از گوهر اصل بهتر، چنان كه گفته اند:
بزرگي خرد و دانش راست نه گوهر و تخمه را . . . و بدان ( = به آن ) كه تو را پدر و مادر نام نهند هم داستان مباش .
آن نشاني بُوَد . نام آن بُوَد كه تو به هنر برخويشتن نهي ، تا از نام زيد و جعفر و عمّ و خال به " استاد فاضل " و " فقيه " و " حكيم " افتي ، كه اگر مردم را ، با گوهرِ اصل ، گوهرِ هنر نباشد ، صحبتِ ( = دوستي و رفاقت) هيچ كس را به كار نيايد و در هركه اين دو هنر يابي (= گوهر اصل و گوهر هنر ) چنگ در وي زن ، و از دست مگذار كه وي را به كار آيد .
بزرگي خرد و دانش راست نه گوهر و تخمه را . . . و بدان ( = به آن ) كه تو را پدر و مادر نام نهند هم داستان مباش .
آن نشاني بُوَد . نام آن بُوَد كه تو به هنر برخويشتن نهي ، تا از نام زيد و جعفر و عمّ و خال به " استاد فاضل " و " فقيه " و " حكيم " افتي ، كه اگر مردم را ، با گوهرِ اصل ، گوهرِ هنر نباشد ، صحبتِ ( = دوستي و رفاقت) هيچ كس را به كار نيايد و در هركه اين دو هنر يابي (= گوهر اصل و گوهر هنر ) چنگ در وي زن ، و از دست مگذار كه وي را به كار آيد .
جوانان از جواني باز نگردند
در نظر عنصر المعالي - از همه هنرها ، بهترين هنري سخن گفتن است و آدمي بدين سبب پادشاه و كامگار شد بر ديگر جانوران ، و چون اين بدانستي ، زبان را به خوبي ، و هنر آموختن خو كن ، و جز خوبي گفتن زبان را عادت مكن . . . كه گفته اند هركه زبان او خوشتر هواخواهان او بيشتر و با همه هنرها جهد كن تا سخن به جايگاه گويي كه سخن نه بر جايگاه، اگر چه خوب باشد، زشت نمايد . ..
قابوس نامه داراي 44 باب است و مؤلف در آن ، از ديد خويش تمام جنبه ها و ابعادِ گوناگونِ زندگي ، از شناخت ايزد و آفرينش پيغمبران گرفته تا پيري و جواني و شراب خوردن و مهماني كردن و نرد و شطرنج باختن و عشق ورزيدن و گرمابه رفتن و شكار كردن و جنگ و برده و خانه و اسب خريدن و زن خواستن و فرزند پروردن و دوست گزيدن و طلب علم و تجارت و دانش هاي گوناگون و رسم شاعري و نديمي و وزيري و سپهسالاري و دبيري و دهقاني و نيز پادشاهي را مورد بحث قرار داده است .
قابوس نامه داراي 44 باب است و مؤلف در آن ، از ديد خويش تمام جنبه ها و ابعادِ گوناگونِ زندگي ، از شناخت ايزد و آفرينش پيغمبران گرفته تا پيري و جواني و شراب خوردن و مهماني كردن و نرد و شطرنج باختن و عشق ورزيدن و گرمابه رفتن و شكار كردن و جنگ و برده و خانه و اسب خريدن و زن خواستن و فرزند پروردن و دوست گزيدن و طلب علم و تجارت و دانش هاي گوناگون و رسم شاعري و نديمي و وزيري و سپهسالاري و دبيري و دهقاني و نيز پادشاهي را مورد بحث قرار داده است .
واپسين و مفصل ترين باب كتاب " اندر آيين جوانمردي " است و پيداست كه نويسنده بدان دلبستگي خاص داشته است .
" فتوت " يا جوانمردي آييني است كهن كه آداب و رسومِ خاص داشته و نوشتة صاحب قابوس نامه قديم ترين اثري است كه در اين آيين نسبتة به تفصيل گفتگو كرده است .
روشن بيني مؤلف و بينش و تجربه هاي گران بهاي او در تمام فصل ها آشكار است و گاهي آدمي را تا حد اعجاب تحت تأثير قرار ميدهد.
" فتوت " يا جوانمردي آييني است كهن كه آداب و رسومِ خاص داشته و نوشتة صاحب قابوس نامه قديم ترين اثري است كه در اين آيين نسبتة به تفصيل گفتگو كرده است .
روشن بيني مؤلف و بينش و تجربه هاي گران بهاي او در تمام فصل ها آشكار است و گاهي آدمي را تا حد اعجاب تحت تأثير قرار ميدهد.
در باب شراب خوردن گويد :
" شراب خوردن را ، نگويم كه بخور ، و نگويم كه مخور ، كه جوانان به قول كسي ، از فعلِ جواني باز نگردند . كه مرا نيز بسيار گفتند و نشنودم ، تا بعد از پنجاه سال ايزد . . . مرا توبه ارزاني داشت ، اما اگر نخوري سود دو جهاني با تو بود . . . وليكن جواني ، دانم كه رفيقان نگذارند كه نخوري ، پس اگر خوري ، دل بر توبه دار و بر كردار خويشتن پشيمان باش . . . " و در آيين مهماني ، پس از گفتگو دربارة جزئيات آداب و ترتيب و خرج و آرايش سفره چنين مي افزايد :
" و از مهمانان عذر مخواه ، كه عذر خواستن طبع عامه و بازاريان بُوَد ، و هرساعت مگوي: اي فلان ، نان نيك بخور و : هيچ نمي خوري ، شرم مدار كه از جهت تو چيزي نتوانستم كردن . . . اين نه سخنان محتشمان بود . . . كه از چنين گفتار مردم شرمسار شوند و نان ( = غذا ) نتوانند خوردن و نيم سير از خوان برخيزند . . . "
" و ما را به گيلان رسمي نيكوست : چون مهمان را به خانه برند ، خوان بنهند و كوزه هاي آب حاضر كنند ، و خانه خداي ( = صاحب خانه ) و متعلقان همه بروند ، مگر يك تن در جايي دور باز ايستد از بهر كاسه نهادن ، تا مهمان چنان كه خواهد نان بخورد . . . "
اين رسم هنوز در روستاهاي گيلان برقرار و جاري است .
نيكي كن و به آب انداز
در قابوس نامه هيچ بابي نيست كه از مطالبِ طُرفه و تازه و اطلاعات با ارزش و گفتارهاي خردمندانه خالي باشد .
اما براي دانستن تمام آن ها بايد كتاب رااز آغاز تا پايان مطالعه كرد.
و شايد ما روزي گفتاري دربارة روش مطالة متن هاي قديم فارسي و فوايد آن بيآوريم .
اما اكنون جز آوردنِ حكايتي كوتاه از آن امكان پذير نيست .
اما اكنون جز آوردنِ حكايتي كوتاه از آن امكان پذير نيست .
اين حكايت را از باب ششم" اندر فروتني و افزوني هنر" برگزيده ام.
نويسنده آن را در تأييد اين گفتة خويش آورده است :
نويسنده آن را در تأييد اين گفتة خويش آورده است :
" نيكي كن . . . و بر نيكي كردن پشيمان مباش كه جزاي نيك و بد هم دراين جهان به تو رسد پيش از آن كه به جاي ديگر روي . . . پس تا تواني نيكي ازكسي دريغ مدار كه نيكي آخر يك روز بر( = ميوه و ثمر ) دهد . " :
شنيدم كه متوكل ( خليفة عباسي ) را بنده اي بود فتح نام ، بغايت خوب روي و روزبه ـ و همة هنرها و ادب ها آموخته و متوكل او را به فرزندي پذيرفته و ازفرزندان خود عزيزتر داشتي .
اين فتح ، خواست كه شنا كردن آموزد .
شنيدم كه متوكل ( خليفة عباسي ) را بنده اي بود فتح نام ، بغايت خوب روي و روزبه ـ و همة هنرها و ادب ها آموخته و متوكل او را به فرزندي پذيرفته و ازفرزندان خود عزيزتر داشتي .
اين فتح ، خواست كه شنا كردن آموزد .
ملاحان آوردند و او را در دجله شنا كردن همي آموختند و اين فتح هنوز كودك بود و برشنا كردن دلير نگشته بود .
اما چنان كه عادت كودكان است، ازخود مي نمود كه شنا آموخته ام.
اما چنان كه عادت كودكان است، ازخود مي نمود كه شنا آموخته ام.
يك روز پنهان از استاد به دجله رفت و اندر آب جَست ، و آب سخت قوي مي رفت.
فتح را بگردانيد . چون فتح دانست كه با آب بَسَنده نيابد ( = حريفِ آب نيست ) ، با آب بساخت و بر روي آب همي شد ( = مي رفت ) تا از ديدار مردم نا پيدا شد .
فتح را بگردانيد . چون فتح دانست كه با آب بَسَنده نيابد ( = حريفِ آب نيست ) ، با آب بساخت و بر روي آب همي شد ( = مي رفت ) تا از ديدار مردم نا پيدا شد .
چون وي را آب پاره اي ببرد ، بر كنار دجله سوراخ ها بود .
چون به كنار آب به سوراخي برسيد ، جهد كرد ، و دست بزد و خويشتن اندر آن سوراخ انداخت ، و آنجا بنشست و با خود گفت :
تا خداي چه خواهد ، بدين وقت باري خود را از اين آبِ خون خوار جهانيدم ، و هفت روز آنجا بماند و اول روز كه خبر دادند متوكل را كه فتح در آب جَشت و غرقه شد ، از تخت فرود آمد ، و بر خاك بنشست و ملاحان را بخواند ، و گفت : هركه فتح را ، مرده يا زنده ، بيارد هزار دينارش بدهم و سوگند خورد كه تا آن گاه كه وي را بر آن حال كه هست ، نيارند من طعام نخورم !
ملاحان در دجله رفتند و غوطه مي خوردند و هرجاي طلب مي كرد تا سر هفت روز ، اتفاق را ( = از قضا ، اتفاقأ ) ملاحي بدان سوراخ افتاد .
فتح را بديد . شاد گشت و گفت : هم اين جا باش تا زورقي بياورم . از آن جا بازگشت و پيش متوكل رفت و گفت :
- يا اميرالمؤمنين ، اگر فتح را زنده بيارم مرا چه دهي ؟
گفت : پنج هزار دينار بدهم .
ملاح گفت : يافتم فتح را زنده .
زورقي بياوردند و فتح را ببردند .
متوكل آنچه ملاح را گفته بود ، بفرمود تا در وقت بدادند .
وزير را بخواند و گفت كه در خزينة من رو ، هرچه هست يك نيمه به درويشان ده .
ملاحان در دجله رفتند و غوطه مي خوردند و هرجاي طلب مي كرد تا سر هفت روز ، اتفاق را ( = از قضا ، اتفاقأ ) ملاحي بدان سوراخ افتاد .
فتح را بديد . شاد گشت و گفت : هم اين جا باش تا زورقي بياورم . از آن جا بازگشت و پيش متوكل رفت و گفت :
- يا اميرالمؤمنين ، اگر فتح را زنده بيارم مرا چه دهي ؟
گفت : پنج هزار دينار بدهم .
ملاح گفت : يافتم فتح را زنده .
زورقي بياوردند و فتح را ببردند .
متوكل آنچه ملاح را گفته بود ، بفرمود تا در وقت بدادند .
وزير را بخواند و گفت كه در خزينة من رو ، هرچه هست يك نيمه به درويشان ده .
آن گاه گفت : طعام بياريت ( = بياوريد ) كه وي گرسنة هفت روزه است .
فتح گفت : يا امير المؤمنين من سيرم .
متوكل گفت : مگر از آب دجله سير شدي ؟
فتح گفت : نه ، كه من اين هفت روز گرسنه نبودم ، كه هر روز بيست تا نان بر طبقي نهاده ، بر روي آب فرود آمدي ، و من جهد كردمي تا دو سه تا از آن نان بر گرفتمي و زندگاني من از آن نان بودي و بر هر نان نوشته بود كه : محمد بن الحسين الاسكاف ( اسكاف در عربي به معني كفاش است ) .
متوكل فرمود كه در شهر منادي كنيد كه آن مرد كه نان در دجله افكند كيست ، و بگو ييت تا بيايد كه اميرالمؤمنين با او نيكويي خواهد كرد ، تا نترسد .چنين منادي كردند . روز ديگر مردي بيامد و گفت : منم آن كس .
متوكل گفت : به چه نشان ؟
مرد گفت : به آن نشان كه نام من بر روي هر ناني نوشته بود كه محمد بن الحسين الاسكاف .
متوكل گفت : نشان درست است . اما چندگاه است كه تو در اين دجله نان مي اندازي ؟
محمد بن الحسين گفت : يك سال است .
متوكل گفت : غرض تو از اين چه بود ؟
مرد گفت : شنوده بودم كه نيكي كن و به آب انداز كه روزي بر دهد، و به دست من نيكي ديگرنبود.
فتح گفت : يا امير المؤمنين من سيرم .
متوكل گفت : مگر از آب دجله سير شدي ؟
فتح گفت : نه ، كه من اين هفت روز گرسنه نبودم ، كه هر روز بيست تا نان بر طبقي نهاده ، بر روي آب فرود آمدي ، و من جهد كردمي تا دو سه تا از آن نان بر گرفتمي و زندگاني من از آن نان بودي و بر هر نان نوشته بود كه : محمد بن الحسين الاسكاف ( اسكاف در عربي به معني كفاش است ) .
متوكل فرمود كه در شهر منادي كنيد كه آن مرد كه نان در دجله افكند كيست ، و بگو ييت تا بيايد كه اميرالمؤمنين با او نيكويي خواهد كرد ، تا نترسد .چنين منادي كردند . روز ديگر مردي بيامد و گفت : منم آن كس .
متوكل گفت : به چه نشان ؟
مرد گفت : به آن نشان كه نام من بر روي هر ناني نوشته بود كه محمد بن الحسين الاسكاف .
متوكل گفت : نشان درست است . اما چندگاه است كه تو در اين دجله نان مي اندازي ؟
محمد بن الحسين گفت : يك سال است .
متوكل گفت : غرض تو از اين چه بود ؟
مرد گفت : شنوده بودم كه نيكي كن و به آب انداز كه روزي بر دهد، و به دست من نيكي ديگرنبود.
آنچه توانستم همي كردم و با خود گفتم: چه بر دهد ؟
متوكل گفت : آنچه شنيدي كردي ، بدانچه كردي ثمره يافتي .
متوكل وي را در بغداد پنج ديه مِلك داد .
مرد بر سر ملك رفت و محتشم گشت و هنوز فرزندان او در بغداد مانده اند .
متوكل گفت : آنچه شنيدي كردي ، بدانچه كردي ثمره يافتي .
متوكل وي را در بغداد پنج ديه مِلك داد .
مرد بر سر ملك رفت و محتشم گشت و هنوز فرزندان او در بغداد مانده اند .
و به روزگار القائم بامرالله من به حجّ رفتم .
ايزد تعالي مرا توفيق داد تا زيارت خانة خداي بكردم ، و فرزندان وي را بديدم و اين حكايت از پيران و معمّران ( = سال خوردگان ) بغداد شنودم .
پس تا بتواني از نيكي كردن مياساي ، و خود را به نكوكاري به مرذمان نماي و چون نمودي ، به خلافِ نموده مباش ، و به زبان ديگر مگوي و به دل ديگر مدار ، تا گندم نمايِ جو فروش نباشي .
*
بسياري از رسم ها و آيين هاي ايران باستان هست ، كه نام و نشان آن تنها در كتاب گران بهاي قابوس نامه به يادگار مانده است .
ازاين كتاب ، علاوه بر فوايدِ ادبي و لُغَوي و هنري ، مي توان از نظر شناخت زوايا و گوشه هاي ناشناختة جامعة ايران بهره هاي بسيار برد .
در حقيقت بسياري از دانستني ها دربارة تاريخ ، و فرهنگ و جامعة ايراني هست كه قابوس نامه منبع منحصر به فردِ آن است و شناختِ آن ها را فقط مديونِ اين كتاب بي مانند هستيم .
دريغا كه در ادوارِ گوناگونِ تاريخي ايران ، كتاب هايي چون قابوس نامه كمتر نوشته شده و اگر هم تأليفي در اين زمينه وجود داشته ، بر اثرِ حوادثِ هولناكِ ، غارت ها و يورش ها و قتل عام ها و ويرانگري ها از ميان رفته و پَردة فراموشي بر بسياري از گوشه هاي تاريخ اجتماعيِ ايران و مردم آن كشيده است .
از همين روي وجود كتابي چون قابوس نامه غنيمتي است گران بها و مردم ايران بايد براي آشنايي به راه و رسم زندگاني نياكانِ با فرهنگِ خويش هيچ لفظ يا عبارتي از آن را ناخوانده نگذارند و بكوشند تا گوهرهاي گران بهاي دانش و بينشي را كه در اين گنجينة پُر بها نهفته است بيرون آورند و آن را وسيلة افتخار و سر فرازي فرزندان ايران سازند .
ازاين كتاب ، علاوه بر فوايدِ ادبي و لُغَوي و هنري ، مي توان از نظر شناخت زوايا و گوشه هاي ناشناختة جامعة ايران بهره هاي بسيار برد .
در حقيقت بسياري از دانستني ها دربارة تاريخ ، و فرهنگ و جامعة ايراني هست كه قابوس نامه منبع منحصر به فردِ آن است و شناختِ آن ها را فقط مديونِ اين كتاب بي مانند هستيم .
دريغا كه در ادوارِ گوناگونِ تاريخي ايران ، كتاب هايي چون قابوس نامه كمتر نوشته شده و اگر هم تأليفي در اين زمينه وجود داشته ، بر اثرِ حوادثِ هولناكِ ، غارت ها و يورش ها و قتل عام ها و ويرانگري ها از ميان رفته و پَردة فراموشي بر بسياري از گوشه هاي تاريخ اجتماعيِ ايران و مردم آن كشيده است .
از همين روي وجود كتابي چون قابوس نامه غنيمتي است گران بها و مردم ايران بايد براي آشنايي به راه و رسم زندگاني نياكانِ با فرهنگِ خويش هيچ لفظ يا عبارتي از آن را ناخوانده نگذارند و بكوشند تا گوهرهاي گران بهاي دانش و بينشي را كه در اين گنجينة پُر بها نهفته است بيرون آورند و آن را وسيلة افتخار و سر فرازي فرزندان ايران سازند .
***
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر