۱۳۸۹ فروردین ۸, یکشنبه

دکتر محمد جعفر محجوب - بدايع الوقايع

بدايع الوقايع
نوشته : دکتر محمدجعفر محجوب
به کوشش : مهندس منوچهر کارگر

بدايع الوقايع

صحنة حوادث بي مانند

ادب هر قوم آيينة زندگي اوست . در اين آيينه تمام سخت و سُست و پست و بلند زندگاني آن قوم ديده مي شود .
ممكن است گروهي ازدوست داران و مطالعه كنندگان ادب گران قدر فارسي با اين نظر موافق نباشند و بسياري از گوشه هاي زندگي مردم را در طي قرون و اعصار در اين آينه منعكس نبينند .
حقيقت هم اين است كه چون ادب رسميِ فارسي زادة ذوق خوص است بعضي صحنه هاي زندگي تودة مردم كمتر در آن انعكاس يافته است .
اما در عين حال ادب پهناور ما از اين زاويه درست مورد مطالعه و تحقيق واقع نشده است :
داستان مشت زن گرسنه و كشتي گيري كه سيصد و شصت " بندِ فاخر " (= فن كشتي ) مي دانست در گلستان ، و مشت زن بي بخت و روزي در بوستان شيخ اجلّ هرگز مورد مطالعة دقيق واقع نشده و كسي در مقامِ اين تحقيق بر نيامده است كه صحنه هاي مشت زني بين چه كساني برقرار و چگونه اداره مي شده است .
همچنين است بسياري مسائل ديگر :
صحنه هاي كشتيِ جنگي و نمايشي در شاهنامه و كتاب هاي حماسي و تاريخ هاي گوناگون ( از جمله جامع التواريخ رشيدي ) و كتاب هاي اخبار و زندگي نامه ها .
در اين گفتار با معرفي كتابي قابل ملاحظه و بسيار مهم از قرن دهم حجري چند صحنه از عملياتي را كه شايد تا امروز هم بزرگ ترين سيرك بازان و آكروبات ها و پهلوانان از اجراي آن عاجز باشند ازآن نقل ميكنيم .
ممكن است قلم نويسنده در پروردن صحنه ها تا حدي راه اغراق پيموده باشد .
اما در هر حال هسته اي از حقيقت كه در آن وجود دارد خيره كننده و حيرت انگيز است .
نام اين كتاب بدايع الوقايع و مؤلف آن زين الدين محمود واصفي است :
از مراجعه به مآخذ و مخصوصأ به اشاراتي كه جسته و گريخته در بدايع الوقايع يافته مي شود چنين بر مي آيد كه زين الدين محمود بن عبدالجليل واصفي به سال 890 هجري قمري در هرات متولد شد .
پدرش منشي ساده اي بيش نبود و به اقتضاي شغل خود با اعيان و اشراف هرات مراوده داشت .
اقوام نزديك واصفي همه از متوسطين هرات و اغلب از اشخاص مدرسه رفته و تحصيل كردة آن زمان بشمار مي رفتند .
عموي وي " صاحبِ دارا " كه خود شاعر بود با امير عليشير نوائي نشست و برخاست مي كرد .
اماني نيز كه طبع شعري داشت و در هرات كاسبي مي كرد از اقوام نزديكِ واصفي بود .
واصفي مي نويسد كه دكان اماني هميشه محل گرد آمدن شاعران و بذله گويان شهر بود .
اگر به اجمال دوستان و مصاحبان واصفي را نيز كه اكثر قاري و كاتب و محاسب بودند در نظر بگيريم منظرة بسيار دوري از محيط پرورش و تعليم او مجسّم مي شود .
واصفي هنوز سلسله علوم مدرسة هرات را به پايان نرسانده بود كه در حل معمّا شهرت يافت .
معما گويي و معما گشايي كه از تفريحات عامّه و خصوصأ درباريان سلالة جُغَتايي بود واصفي را محبوب خواص كرد و وسائلِ ترفيع او را به مدارج عالي فراهم نمود .
به طوري كه در شانزده سالگي به درك حضور عليشير نوائي نائل آمد .
از آن به بعد واصفي گاهي به سمت معلمي در خدمت شاه ولي كه از امراي جُغَتايي هرات بود انجام وظيفه مي نمود و زماني به عنوان كاتب در دربار فريدون حسين فرزند سلطان حسين بايقرا مشغول خدمت بود .
وي به مرور زمان درپيشة واعظي ـ كه در آن شاگرد حسين واعظ كاشفي بود ـ سر آمد اقران شد و در شاعري نيز مهارت يافت .
در سال 913 هجري سلالة جُغَتاييِ تيموريان منقرض شد و هرات به تصرف محمد شيباني در آمد .
ولي استيلاي شيبانيان دوامي نداشت و در سال 916 هجري شاه اسمعيل صفوي هرات را گرفت .
واصفي باز در بحبوحة وقايع قرار داشت و مشاهدات خود را به رشتة تحرير مي كشيد .
وي بر خلافِ اكثريتِ قاطع مورخين حوادث بعد از تسخير هرات به دست شاه اسمعيل صفوي رفتاري كه شيعيانِ قزلباش در حق سنيّانِ هرات روا مي داشتند واصفي را بَر جانِ خود هراسان نموده او را به جلاي وطن واداشت .
وي در محرم 918 هجري به ماوراء النهر پناه برد .
از اين به بعد درد غربت همه جا قرين او بود .
مدتي در جستجوي مخدوم و ولي نعمتي در شهرهاي تركستان آواره بود تا بعد از آزارها و شكنجه هايي كه از روزگار كشيد سر انجام در محافل ادبي سمرقند و بخارا راه يافت .
واصفي در پايان زندگي پُر حادثه خود " بدايع الوقايع " را به رشته تحرير كشيد .
اين كتاب از گفتاري در مهاجرت واصفي و دوستان و آشنايان او به ماوراء النهر شروع مي شود و از زندگي ادبي و سياسي هرات و رجال برجستة آن سامان سخن مي راند .
از دوران جواني و از همسالان خود كه همه از جوانان لايق و برگزيدة هرات بودند داستان ها مي آورد .
اين قسمت به قدري ساده و فصيح و سبكش به اندازه اي گيرا و طبيعي است كه خواننده را بي اختيار مجذوب ميكند .
با استناد به شواهدي كه در " بدايع الوقايع " آمده ، مي شود گفت كه در قرن نهم و دهم هجري زندگي فرهنگي هرات همچنان كه در محافل درباري رونق داشت در ميان تودة مردم ، كه پيشه وران و اصناف و اشخاص كم رتبه ديواني باشند نيز رواج كامل داشت.
صنعتگران هرات نه فقط مثل اعيان و اشراف آن دوره دوستدار شعر خوب و نقاشي و موسيقي زيبا و خطِ خوش بشمار مي رفتند بلكه خود سازنده و موجد و ناشر آن نيز بودند .
اتفاقأ نبوغ واصفي در اين است كه او با تصوير جزئياتِ زندگي اين استادانِ گمنام وبا بيان طرز تفكر و حسن سليقة آنان ما را به اين نتيجه مي رساند كه هراتِ زمان واصفي از شهرهاي معروف ايتاليايِ دورة رُنسانس هرگز چيزي كم نداشته است .
***

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر