نوشته : دکتر محمدجعفر محجوب
به کوشش: مهندس منوچهر کارگر

بزرگمهر داناي ايراني
چگونه به وزارت انوشيروان رسيد
با آن كه هنوز به درستي دانسته نيست كه بزرگمهر ( بزرگ + مهر ) حكيم ، داناي ايراني و وزير نامدار خسرو انوشيروان ، وجود واقعي تاريخي دارد ، يا افسانة محض و ساختة داستان سرايان است ، با اين حال گويا هيچ ايراني را نتوان يافت كه نام وي را نشنيده و او را به صفات دانايي و حكمت نشناسد .
اما در محافل دانشمندان هنوز روشن نيست كه اين شخصيت افسانه آميز كيست و داستان هايي كه بدو نسبت مي دهند از كجا آمده است . بعضي دانشمندان او را همان برزوية طبيب مي دانند كه كليله و دمنه را با هوشمندي و حسن تدبير از هندوستان به ايران آورد .
اما به هر حال در اعتقادهاي مردم ايران ، حكيمي بزرگمهر نام وجود دارد كه در حكمت سرآمد بوده و مدت ها وزارت انوشيروان را داشته است.
نام اين شخص را در متن هاي عربي و فارسي بزرگمهر ، بزرجمهر، بوزرجمهر ، بوذرجمهر ، و حتي ، ابوذرجمهر مي نويسند .
بي آن كه وارد بحث طولاني دربارة درستي يا نا درستي اين صورت هاي گوناگون شويم ، گوييم كه سه صورت نخستين درست و دو صورت آخرين خطاست و براي ما فارسي زبانان نيكوترين وجهي كه ميتوان نام اين مرد بزرگ را نوشت همان بزرگمهر است .
پدر بزرگمهر اصلا " بختك" نام داشته است .
در آثار فارسي و عربي نام او و پدرش را بزرگمهر بختگان يا بزرجمهر بن بختگان ( يا صورت هاي درست يا نا درست ديگر، اما همه در همين مايه ) مي بينيم .
در آثار فارسي و عربي نام او و پدرش را بزرگمهر بختگان يا بزرجمهر بن بختگان ( يا صورت هاي درست يا نا درست ديگر، اما همه در همين مايه ) مي بينيم .
گروهي پنداشته اند كه نام پدر بزرگمهر بختگان است .
اما اين پندار درست نيست زيرا در روزگار انوشيروان ـ كه گمان دارند بزرگمهر در آن عصر مي زيسته ـ در ايران زبان پهلوي رسميت داشته است و در پهلوي يكي از معاني پساوند الف و نون ( ان ) نشان دادن نسبت پدر و فرزندي بوده است .
البته اين پساوند در زبان پهلوي ماند و به فارسي امروزي انتقال نيافت و امروز مثلا نمي توان گفت هوشنگ پرويزان به معني هوشنگ پسر پرويز است .
اما بسيار نام ها به همين صورت به زبان فارسي دري انتقال يافت.
اما بسيار نام ها به همين صورت به زبان فارسي دري انتقال يافت.
معروف ترين اين نام ها اردشير بابكان است به معني اردشير فرزند بابك و نمونه هاي ديگر آن :
مزدك بامدادان = مزدك پسر بامداد ، خسرو قبادان = خسرو پسر قباد و بزرگمهر بختگان = بزرگمهر پسر بختك .
چون بناي اين گفتارها بر اختصار و سادگي كامل است بيش از اين به گفتگو در اين مسأله نمي پردازيم ، و اگر دربارة بختك و بختگان نيز بحث مختصري كرديم ، از آن روي است كه اين نام در دوران هاي متأخر، و حتي در سده هاي نزديك به روزگار ما ، در ساخته شدن افسانه هاي مربوط به بزرگمهر تأثيري تمام داشته است و اميدواريم دراين باب نيزبتوانيم به اختصار تمام سخني چند را با دوستان گرامي در ميان بگذاريم.
***
يكي از عناصر مهم داستان سرايي حماسي ، دست كم در حماسه هاي ايراني ، ديدن خواب هايي است كه در آن ها نشانه هايي از حوادثي كه در حال وقوع است ، يا در آينده واقع مي شود ، مي توان ديد .
نمونة اين گونه خواب ها در شاهنامه بسيار است و اي كاش جوينده اي تمام آن ها را با نتايجي كه ازآن ها گرفته شده است يك جا در گفتاري گردآوري كند.
ساده ترين و قديم ترين روايت ترجمة احوال بزرگمهررا ـمانند بسياري مسائل ديگر ـ در شاهنامه ميتوان يافت :
اين كه بزرگمهر كه بود، از كجا آمد و كارش چگونه دردستگاه خسرو انوشيروان بالا گرفت .
حكيم طوس درآغازداستان وي به كوتاهي ازخواب سخن ميگويد و آن را، خاصه آن كه " شاه جهان" ديده باشد بهره اي ازپيغمبري ميداند.
آنگاه از خوابي كه انوشيروان ديده است سخن ساز ميكند :
نِگَر خواب را بيهُدِه نَشمُري
يكي بَهره داني زِ پيغمبري
بويژه كه شاهِ جهان بينَدَش
روانِ درخشنده بگزيندَش
روانهاي روشن ببيند به خواب
همه بودني ها چو آتش بَر آب
شبي خفته بُد شاه نوشين روان
خردمند و بيدار و دولت جوان
چنان ديد در خواب كز پيشِ تخت
برستي يكي خسرواني درخت
شهنشاه را دل بياراستي
مي و رود و رامشگران خواستي
برِ او برآن گاهِ آرام و ناز
نشستي يكي تيز دندان گراز
چو بنشست ، مي خوردن آراستي
وَز آن جامِ نوشين روان خواستي
شاه بامدادان كه از خواب برخاست ، موبدان و بزرگان را به درگاه خواست .
خواب خود را با ايشان در ميان گذاشت و تعبير آن را بخواست .
اما خواب گزاران از تعبير خواب عاجز آمدند و بدان پاسخي نتوانستند داد.
پادشاه كه بسيار مايل به دانستن تعبير خواب خويش بود ، چاره اي گزيد :
اما خواب گزاران از تعبير خواب عاجز آمدند و بدان پاسخي نتوانستند داد.
پادشاه كه بسيار مايل به دانستن تعبير خواب خويش بود ، چاره اي گزيد :
فرستاد بَر هَر سويي مهتري
كه تا باز جويَد زِ هَر كشوري
يكي بَدرِه با هَريكي يار كرد
بِبَر گشتن اميدِ بسيار كرد
بِهَر بَدرِه اي بُد دِرَم دَه هزار
بدان تا كند در جهان خواستار
گزارندة خواب ، دانا كسي
بهر دانشي راه جسته بسي
كه بگزارَد اين خواب شاهِ جهان
نهفته برآرد زِ بندِ نهان
بدين ترتيب سواران به سراسر كشور فرستاد .
از ميان ايشان مهتري " آزاد سرو " نام كه محل مأموريت وي شهر مرو بود ، به مكتب خانه اي رسيد و در آن جا موبدي را ديد كه كودكان را گرد خويش درآورده ، گاه با شادي و گاه با خشم بديشان اوستا و زند ميآموزد ( در قديم تمام مدرسه ها در جهان ، جنبة ديني داشتند و تنها روحانيان بودند كه خواندن و نوشتن و ديگر دانش ها را مي دانستند . حتي دبيران و كارگزاران دستگاه پادشاهي نيز از ميان درس خواندگان همين گونه مدرسه ها برگزيده مي شدند ، وراز نفوذ فوق العادة روحانيان در كار پادشاهي و ادارة كشور همين است ).
آزاد سرو ديد كه كودكي بزرگتر از ديگر كودكان در آن جا نشسته و غرق مطالعه است .
آزاد سرو ديد كه كودكي بزرگتر از ديگر كودكان در آن جا نشسته و غرق مطالعه است .
وي بيامد و تعبير خواب شاه را از موبد كه آموزگار كودكان بود بپرسيد :
نويسنده گفت : اين نَه كارِ مَن است
پزِ هَر دانشي زَند يارِ مَن است
زِ مُوبَد چو بشنيد بوزرجمهر
بدو داد گوش و بَر افروخت چهر
به استاد گفت اين شكارِ مَن است
گزاريدن خواب كارِ مَن است
يكي بانگ بَر زَد بَر او مَردِ اُست
كه تو دَفترِ خويش كردي درست؟
فرستاده گفت اي خردمند مرد
مگر داند او ، گِردِ دانا مَگَرد
غمي شد زِ بوزرجمهر اوستاد :
" بگوي آنچ داري" بدو گفت ياد
نگويم من اين ، گفت ، جز پيشِ شاه
بدانگه كه بنشاندم پيشِ گاه
بدادش فرستاده اسب و دِرَم
دِگَر هَرچِه بايَستَش از بيش و كم
بِرَفتند هَردو بَرابَر زِ مَرو
خرامان چو زيرِ گل اندر تذرو
بدين ترتيب ، در سراسر كشور ، تنها كودكي بزرگمهر نام دعوي ميكند كه مي تواند خواب شاه را تعبير كند .
آزاد سرو با بزرگمهر به سوي پايتخت شاه روي مي آورند .
سفر به مداين طولاني بوده است .
روزي دو مسافر در پاي درختي فرود مي آيند و چيزي مي خورند و بزرگمهر در پاي درختي دراز مي كشد .
مردي كه همراه وي بوده هنوز به خواب نرفته بود كه :
نگه كرد و پيسه ( 1 )يكي مار ديد
كه آن جا دراز خفته اندر كشيد
زِ سَر تا به پايش ببوييد سَخت
شد از پيش او ، نَرم ، سويِ درخت
چو مار سيه بَر سَرِ دار ( = درخت ) شد
سَرِ كودك از خواب بيدار شد
چو آن اژدها ( = مار بزرگ ) شورش او شنيد
بَر آن شاخ باريك شد نا پديد
مصاحب بزرگمهر از ديدن اين واقعه حيرت مي كند و با خود ميانديشد كه بي شك تأييد الهي يار بزرگمهر است و چون به شهر آمدند مرد نزد كسري بار يافت و آنچه رفته بود و خواب خود را بدو باز گفت . بزرگمهر :
چنين داد پاسخ كه در خان ( = خانة ) تو
ميان بتانِ شبستانِ تو
يكي نَردِ بُرناست كز خويشتن
به آرايش جامه كردست زن
مردي جوان با لباس زنانه درميان زنان تو درحرم تو است. براي يافتن وي:
زِ بيگانه پَردخته ( = خالي ) كن جايگاه
بَر اين راي ما تا نيابند راه
بفرماي تا پيشِ تو بگذرند
پي خويشتن بَر زمين بسپرند
بپرسيم زان ناسزاي دلير
كه چون اندر آمد ببالين شير؟
انوشيروان چنين دستوري مي دهد .
زنان در خلوت حرم خانه يكايك از پيش پادشاه گذشتند و شاه مردي در ميان ايشان نديد و بر آشفت . اما
گزارنده ( 2 ) گفت اين نَه اندَر خور است
غلامي ( = پسري ) ميان زنان اندر است
وقتي بزرگمهر در درستي نظر خويش پافشاري كرد ، شاه بفرمود تا دقيق تر جستجو كنند و :
غلامي پديد آمد اندر ميان
به بالاي سَرو و به چِهرِ كيان
تنش لرز لرزان به كردار بيد
دل از جان شيرين شده نا اميد
سپس معلوم شد كه دختر فرمان رواي چاچ اين غلام را به حرم خانه آورده است ، زيرا در خانة پدر بدو مهر آورده بود و او را از خويشتن جدا نمي كرد و سر انجام نيز وي را با جامة زنان به حرم كسري آورده بود .
انوشيروان از زن پرسيد كه اين مرد كيست ؟
كفت : برادر بزرگ من و با من از يك مادر است و از آن روي جامة زنان پوشيده كه از شرم به روي تو نمي توانست نگريست .
خسرو بفرمود تا دژخيم آن دو را بكشت .
آنگاه بزرگمهر را بنواخت و دستور داد تا نامش را در ديوان بنويسند.
آنگاه بزرگمهر را بنواخت و دستور داد تا نامش را در ديوان بنويسند.
فروزنده شد نام بوزرجمهر
بدو روي بنمود گردان سپهر
همي روز روزش فزون بود بخت
بدو شادمان بُد دل شاه سخت
دل شاه كسري پُر از داد بود
بدانش دل و مغزش آباد بود
***
در شاهنامة استاد طوس داستان ها و خاصه اندرزهاي فراوان و بسيار طولاني از بزرگمهر آمده است .
در زبان پهلوي نيز رسالة كوچكي به نام اندرز نامة بزرگمهر بازمانده است.
از ميان اين گونه داستان ها قصة دگرگون شدن كار وي ، و دريافتن وزير دانا كه روزگار بدو پشت كرده است ( و پس از آن مورد خشم كسري قرار گرفت و زنداني و سپس نا بينا شد ) و نيز داستان جواب گفتن معمايي كه قيصر روم فرستاده و خواسته بود تا دانايان ايران فقط با ديدن صندوقچه اي در بسته و قفل شده بگويند درون آن چيست ، و موبدان از انجام دادن اين كار فرو ماندند و بزرگمهر با ديدگان نا بينا اين معما را گشود ، بسيار زيبا و خواندني و جالب توجه است و شايد در فرصتي ديگر بدان پرداختيم .
در زبان پهلوي نيز رسالة كوچكي به نام اندرز نامة بزرگمهر بازمانده است.
از ميان اين گونه داستان ها قصة دگرگون شدن كار وي ، و دريافتن وزير دانا كه روزگار بدو پشت كرده است ( و پس از آن مورد خشم كسري قرار گرفت و زنداني و سپس نا بينا شد ) و نيز داستان جواب گفتن معمايي كه قيصر روم فرستاده و خواسته بود تا دانايان ايران فقط با ديدن صندوقچه اي در بسته و قفل شده بگويند درون آن چيست ، و موبدان از انجام دادن اين كار فرو ماندند و بزرگمهر با ديدگان نا بينا اين معما را گشود ، بسيار زيبا و خواندني و جالب توجه است و شايد در فرصتي ديگر بدان پرداختيم .
اما اكنون ميكوشيم تا گوشه اي از شهرت يافتن داستان خواب كسري و تعبير بزرگمهر ، و تحول يافتن و وارد شدن آن را در داستان هاي ديگر ، روشن كنيم .
پيش از اين معروض افتاد كه نام پدر بزرگمهر بختك است و از اين روي او را بزرگمهر بختگان گويند .
در داستان هاي متأخر بعدي ، بزرگمهر در دستگاه انوشيروان به صورت وزير دانا ، نيك انديش و خوش نيت در آمده و در برابر او "بختك" وزيري است خائن ، بدكار و بد سيرت كه از كودكي با انوشيروان بزرگ شده و از اين روي همواره وي را به راه خطا مي برد و به كارهاي نادرست وامي دارد .
در داستان هاي متأخر بعدي ، بزرگمهر در دستگاه انوشيروان به صورت وزير دانا ، نيك انديش و خوش نيت در آمده و در برابر او "بختك" وزيري است خائن ، بدكار و بد سيرت كه از كودكي با انوشيروان بزرگ شده و از اين روي همواره وي را به راه خطا مي برد و به كارهاي نادرست وامي دارد .
***
يكي از قصه هاي عوامانه كه نه تنها در ايران ، بلكه در تمام ممالك اسلامي شهرتي بسزا دارد ، و در هر جاي ـ از چين و اندونزي گرفته تا جبل الطارق و شمال آفريقا ـ رنگ محيط اجتماعي را به خود گرفته است قصة حمزه است .
اين حمزه را در كشورهاي عربي حمزه بن ابراهيم مي خوانند.
اما در ديگر كشورها همان حمزه بن عبدالمطلب عموي رسول اكرم (ص ) و ملقب به سيد الشهداست در هر صورت صحنه هاي اين داستان در دوران پادشاهي قباد شهريار پدر انوشيروان و خود او ، و گاه در دربار كسري انوشيروان مي گذرد .
اما در ديگر كشورها همان حمزه بن عبدالمطلب عموي رسول اكرم (ص ) و ملقب به سيد الشهداست در هر صورت صحنه هاي اين داستان در دوران پادشاهي قباد شهريار پدر انوشيروان و خود او ، و گاه در دربار كسري انوشيروان مي گذرد .
بديهي است كه بزرگمهر وزير نيك خواه پشتيبان و مددكار حمزه و بختك وزير بد كردار و تبه كار دشمن اوست .
از قصة حمزه تحريرهاي گوناگون به فارسي و تمام زبان هاي كشورهاي اسلامي در دست است .
تحرير هاي قديم تر به اندازة كليله و دمنه و جديدترين تحرير آن كه در زبان فارسي وجود دارد وچند بار هم چاپ شده است " رموز حمزه " نام دارد و حجم آن در حدود يك برابر و نيم شاهنامة فردوسي است و بديهي است كه اين حجم اضافي را حوادث فرعي و شاخ و برگ هاي گوناگون به كتاب افزوده است و مي دانيم كه قرن ها در سراسر ممالك اسلامي اين كتاب مهم ترين وسيلة سرگرمي مردم بوده ، گو اينكه درايران هرگز نتوانست شهرتي هم پاية شاهنامه بيابد .
در هر صورت ، در اين كتاب به صحنة خواب انوشيروان و تعبير كردن بزرگمهر ، البته با طول و تفصيل بسيار و حوادث فرعي فراوان بر مي خوريم.
در اين كتاب بختك نام وزير دشمن روي انوشيروان شده است .
اما براي پدر بزرگمهر نيز بايد نامي مي تراشيد .
معلوم نيست به چه صورتي ، در تحريرهاي قديمي قصة حمزه ، نام بختگان پدر بزرگمهر به " بخت جمال " بدل شده است .
در تحرير آخرين ، يعني رموز حمزه ، اين نام به " بخت "بدل شده و جمال را نيز حمال خوانده و آن را شغل بخت دانسته اند و چون حمالي از پيشه هاي پست است و معمولا مردي به نبوغ بزرگمهر از پدري بي فرهنگ پديد نمي آيد ، گفته اند كه بخت حمال فرزند جاماسب حكيم بود و جاماسب كتابي از خود برجا گذاشته بود كه از آينده و گذشته خبر مي داد و چون فرزند خود او از دانش نصيبي نداشت ، اين كتاب به بزرگمهر رسيد و دانش جاماسب را به ارث برد .
يك تحرير قديمي قصة حمزه كه داستان بزرگمهر را نقل مي كند از سوي دانشگاه تهران منتشر شده است .
اين نسخه در ماوراء النهر و در شرقي ترين نواحي ايران تهيه شده است و زبان آن اندكي با فارسي رايج امروزي تفاوت دارد .
در مجال ديگري ، مختصر اين روايت را ضمن حفظ انشاء آن به نظر خواهيم رساند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* پيسه : نقش و نگار بسته ، زينت شده ، سياه و سپيد به هم آميخته ، ابلق ، دو رنگ (فرهنگ معين )
** گزارنده ، در اين جا مراد گزارندة خواب ، يعني تعبير كنندة آن ـ بزرگمهر ـ است
در تحرير آخرين ، يعني رموز حمزه ، اين نام به " بخت "بدل شده و جمال را نيز حمال خوانده و آن را شغل بخت دانسته اند و چون حمالي از پيشه هاي پست است و معمولا مردي به نبوغ بزرگمهر از پدري بي فرهنگ پديد نمي آيد ، گفته اند كه بخت حمال فرزند جاماسب حكيم بود و جاماسب كتابي از خود برجا گذاشته بود كه از آينده و گذشته خبر مي داد و چون فرزند خود او از دانش نصيبي نداشت ، اين كتاب به بزرگمهر رسيد و دانش جاماسب را به ارث برد .
يك تحرير قديمي قصة حمزه كه داستان بزرگمهر را نقل مي كند از سوي دانشگاه تهران منتشر شده است .
اين نسخه در ماوراء النهر و در شرقي ترين نواحي ايران تهيه شده است و زبان آن اندكي با فارسي رايج امروزي تفاوت دارد .
در مجال ديگري ، مختصر اين روايت را ضمن حفظ انشاء آن به نظر خواهيم رساند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* پيسه : نقش و نگار بسته ، زينت شده ، سياه و سپيد به هم آميخته ، ابلق ، دو رنگ (فرهنگ معين )
** گزارنده ، در اين جا مراد گزارندة خواب ، يعني تعبير كنندة آن ـ بزرگمهر ـ است
***
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر