جشن مهرگان - دفتر پنجم
نوشته : دکتر محمدجعفر محجوب
به کوشش : مهندس منوچهر کارگر .

مهرگان
جشني كه مربوط و منسوب به ايزد مهر است
شاد باشيد كه چشن مهرگان آمد
بانگ و آواي دراي كاروان آمد
كاروان مهرگان از خزران آمد
يا زِ اقصاي بلاد چينان آمد
نه از اين آمد ، با لله ، نه از آن آمد
كه زِ فردوسِ برين وَز آسمان آمد
بانگ و آواي دراي كاروان آمد
كاروان مهرگان از خزران آمد
يا زِ اقصاي بلاد چينان آمد
نه از اين آمد ، با لله ، نه از آن آمد
كه زِ فردوسِ برين وَز آسمان آمد
گويا تا كنون چند بار از سوي صاحب قلم گفته شده است كه درگاه شماري ( تقويم ) ايرانيانِ باستان سال خورشيدي به دوازده ماه سي روزه تقسيم مي شد .
هفته وجود نداشت و هر روز از ماه به نام يكي از مهين فرشتگان نام گذاري شده بود .
مثلا نام نخستين روز هرماه اورمزد روز ، روز سيزدهم ، تيرروز روز شانزدهم هرماه مهروز و روز نوزدهم، فروردين روز خوانده ميشد.
ماه هاي سال نيز به نام دوازده تن از همين ايزدان و فرشتگان بزرگ موسوم شده بود و در هر ماه يك روز وجود داشت كه در آن ماه و روز هردو به نام يك ايزد خوانده شده بود :فروردين روز از فروردين ماه ، تيرروز از تيرماه ، مهر روز از مهرماه و . . . اين روز را ايرانيان گرامي مي داشتند و آن را جشن مي گرفتند و بدين قرار دوازده جشن در دوازده ماه سال پديد مي آمد .
اما سال 360 روز نبود و هنوز پنج روز كسري از آن باقي مانده بود .
ماه هاي سال نيز به نام دوازده تن از همين ايزدان و فرشتگان بزرگ موسوم شده بود و در هر ماه يك روز وجود داشت كه در آن ماه و روز هردو به نام يك ايزد خوانده شده بود :فروردين روز از فروردين ماه ، تيرروز از تيرماه ، مهر روز از مهرماه و . . . اين روز را ايرانيان گرامي مي داشتند و آن را جشن مي گرفتند و بدين قرار دوازده جشن در دوازده ماه سال پديد مي آمد .
اما سال 360 روز نبود و هنوز پنج روز كسري از آن باقي مانده بود .
در آيين ايران باستان پس از دوازده ماه سي روزه پنج روز را رها ميكردند و روز ششم را جشن ( نوروز ) مي گرفتند .
اما آن پنج روز نيز براي خود مراسم و آداب و ترتيبي داشت و جشن گرفته مي شد .
غير از اين دوازده جشن بازهم جشن هاي ديگري در ايران باستان وجود داشت كه براي گفتگو در باب آن ها ( مانند گاهنبارها و جشن سده و غيره ) بايد گفتاري جداگانه پرداخت .
غير از اين دوازده جشن بازهم جشن هاي ديگري در ايران باستان وجود داشت كه براي گفتگو در باب آن ها ( مانند گاهنبارها و جشن سده و غيره ) بايد گفتاري جداگانه پرداخت .
در ميان اين جشن ها و مراسم متعدد ، همواره دو جشن اهميتي بيش از ديگر عيدها داشت و با شكوه و جلال بسيار برگزار مي شد و مراسم آن نه يك روز كه روزها به طول مي انجاميد و در اواخر دوران پيش از اسلام ، هريك از آن دو يك ماه دوام داشت .
دو جشن يكي نوروز بود و ديگري مهرگان .
دو جشن يكي نوروز بود و ديگري مهرگان .
*
كلمة مهرگان داراي دو جزء است ( مهر + گان ) .
مهر داراي معني هاي متعددي است كه از جملة آن هاست يكي بزرگ ترين ايزدان دين زردشت كه ايزد عهد و پيمان و ميثاق است ، محبت و دوستداري و مهرباني ، نام هفتمين ماه هر سال و شانزدهمين روز هر ماه (به نسبت با ايزدمهر ) جزء دوم كلمه « گان » نيز پساوند نسبت است بنابر اين مهرگان به فارسي امروزي يعني مهري ، همچنان كه بازارگان ( بازرگان ) به معني بازاري و گروگان به معني گروي است .
مهر داراي معني هاي متعددي است كه از جملة آن هاست يكي بزرگ ترين ايزدان دين زردشت كه ايزد عهد و پيمان و ميثاق است ، محبت و دوستداري و مهرباني ، نام هفتمين ماه هر سال و شانزدهمين روز هر ماه (به نسبت با ايزدمهر ) جزء دوم كلمه « گان » نيز پساوند نسبت است بنابر اين مهرگان به فارسي امروزي يعني مهري ، همچنان كه بازارگان ( بازرگان ) به معني بازاري و گروگان به معني گروي است .
بنابراين مهرگان يعني جشني كه مربوط و منسوب به ايزد مهر است .
در اوستا دو ايزد ، از تمام ايزدان مهم تر دانسته شده اند كه يكي سروش و ديگري مهر ( ميترا ، ميثرا ) است .
نام اين فرشته در " ودا " كتاب مقدس هندوان باستان نيز آمده است و براي او مقام و اهميتي خاص وضع شده و علاوه بر اين وظايف وي اندكي شبيه وظايفي است كه در اوستا برعهده دارد .
بر اثر وجود همين شباهت مي توان گفت در روزگاران بسيار قديم ، پيش از جدا شدن هندوان و ايرانيان از يكديگر ، مهر ايزد يا مهين فرشتة مشترك اين دو تيره بوده است و همين نشان سابقة كهن گرامي داشت و ستايش اين فرشته است .
از روزگاران بسيار قديم ، مورخان و مؤلفان ، اين ايزد را با خورشيد ، اشتباه كرده اند و اين اشتباه تا بدان حد رواج يافته كه تقريبأ تمام فرهنگ نويسان بعد از اسلام آن دو را يكي دانسته اند و حال آن كه در اوستا كه فصلي خاص به نام مهريشت در ستايش مهر دارد ، خورشيد گردونه اي دانسته شده است كه ايزد مهر سوار بر آن از سمت شرق بر مي آيد و تمام منزلگاه هاي آريايي را زير نظر مي گيرد و بر اجراي عهدها و پيمان ها نظارت مي كند و پيمان شكنان را به سزا مي رساند .
اهميت فوق العادة مهر موجب شد كه آيين هاي ستايش وي شكل مذهبي خاص به خود بگيرد و بر اثر چيره شدن ايرانيان به بابل بدان ناحيه رود و از آن جا به آسياي صغير كوچ كند و از آسياي صغير به وسيلة سربازان رومي به اروپا راه يابد و سراسر آن قاره را فرا گيرد چندان كه در عمر طلوع مسيحيت به صورت بزرگ ترين دين رقيب و خصم وي در آيد .
سر انجام نيز مسيحيان با جنگ هاي شديد و خون ريزي هاي سهمگين توانستند نفوذ اين آيين را از قارة اروپا بر اندازند .
با اين حال بسياري از آداب و مراسم آن در آيين مسيح باقي ماند و از جملة آن ها همين مراسم كريسمس و جشن ولادت حضرت عيسي است كه در حقيقت همان شب يلداي ايرانيان و هنگام ولادت ايزد مهر است .
بازماندة معابد ويران شدة مهري در سراسر انگلستان و حتي در جزيرة ايسلند ديده شده و حكايت ازگسترش فراوان ونفوذ فوق العادة آن ميكند .
بديهي است كه شكوه و جلال برگزاري جشن مهرگان نشان بلندي مقام فرشته اي است كه اين جشن بدو منسوب است .
زمان برقراري جشن مهرگان ( آغاز پاييز ) نيز سبب ديگري بوده كه به تجليل و ستايش فراوان اين جشن كمك مي كرده است :
در گاه شماري قديم پارسيان ( ايرانيان باستان ) دو فصل بيش وجود نداشت كه يكي را تابستان بزرگ و ديگري را زمستان بزرگ مي خواندند و چون در ايران معمولا فصل گرما اندكي از فصل سرما درازتر است تابستان بزرگ را هفت ماه و زمستان بزرگ را پنج ماه مي گرفتند .
جشن بزرگ آغاز تابستان ، نوروز و جشن آغاز زمستان مهرگان بوده است .
در اوستا دو ايزد ، از تمام ايزدان مهم تر دانسته شده اند كه يكي سروش و ديگري مهر ( ميترا ، ميثرا ) است .
نام اين فرشته در " ودا " كتاب مقدس هندوان باستان نيز آمده است و براي او مقام و اهميتي خاص وضع شده و علاوه بر اين وظايف وي اندكي شبيه وظايفي است كه در اوستا برعهده دارد .
بر اثر وجود همين شباهت مي توان گفت در روزگاران بسيار قديم ، پيش از جدا شدن هندوان و ايرانيان از يكديگر ، مهر ايزد يا مهين فرشتة مشترك اين دو تيره بوده است و همين نشان سابقة كهن گرامي داشت و ستايش اين فرشته است .
از روزگاران بسيار قديم ، مورخان و مؤلفان ، اين ايزد را با خورشيد ، اشتباه كرده اند و اين اشتباه تا بدان حد رواج يافته كه تقريبأ تمام فرهنگ نويسان بعد از اسلام آن دو را يكي دانسته اند و حال آن كه در اوستا كه فصلي خاص به نام مهريشت در ستايش مهر دارد ، خورشيد گردونه اي دانسته شده است كه ايزد مهر سوار بر آن از سمت شرق بر مي آيد و تمام منزلگاه هاي آريايي را زير نظر مي گيرد و بر اجراي عهدها و پيمان ها نظارت مي كند و پيمان شكنان را به سزا مي رساند .
اهميت فوق العادة مهر موجب شد كه آيين هاي ستايش وي شكل مذهبي خاص به خود بگيرد و بر اثر چيره شدن ايرانيان به بابل بدان ناحيه رود و از آن جا به آسياي صغير كوچ كند و از آسياي صغير به وسيلة سربازان رومي به اروپا راه يابد و سراسر آن قاره را فرا گيرد چندان كه در عمر طلوع مسيحيت به صورت بزرگ ترين دين رقيب و خصم وي در آيد .
سر انجام نيز مسيحيان با جنگ هاي شديد و خون ريزي هاي سهمگين توانستند نفوذ اين آيين را از قارة اروپا بر اندازند .
با اين حال بسياري از آداب و مراسم آن در آيين مسيح باقي ماند و از جملة آن ها همين مراسم كريسمس و جشن ولادت حضرت عيسي است كه در حقيقت همان شب يلداي ايرانيان و هنگام ولادت ايزد مهر است .
بازماندة معابد ويران شدة مهري در سراسر انگلستان و حتي در جزيرة ايسلند ديده شده و حكايت ازگسترش فراوان ونفوذ فوق العادة آن ميكند .
بديهي است كه شكوه و جلال برگزاري جشن مهرگان نشان بلندي مقام فرشته اي است كه اين جشن بدو منسوب است .
زمان برقراري جشن مهرگان ( آغاز پاييز ) نيز سبب ديگري بوده كه به تجليل و ستايش فراوان اين جشن كمك مي كرده است :
در گاه شماري قديم پارسيان ( ايرانيان باستان ) دو فصل بيش وجود نداشت كه يكي را تابستان بزرگ و ديگري را زمستان بزرگ مي خواندند و چون در ايران معمولا فصل گرما اندكي از فصل سرما درازتر است تابستان بزرگ را هفت ماه و زمستان بزرگ را پنج ماه مي گرفتند .
جشن بزرگ آغاز تابستان ، نوروز و جشن آغاز زمستان مهرگان بوده است .
در هنگام گفتگو از مهرگان ، مورخان و فرهنگ نويسان آن را تالي و نظير نوروز دانسته اند ولي همين مقايسه مي رساند كه اهميت نوروز بيش از تمام جشن ها بوده و از اين روي مهرگان را با آن برابر مي نهاده اند .
با اين حال در روزگاران بسيار كهن ، سال در آغاز پاييز نو ميشده است و با آن كه بيشتر نويسندگان و گويندگان جهان بهار را بر پاييز برتري داده اند اما در ميان آنان كساني نيز هستند كه پاييز را بر بهار رجحان داده اند .
از ارسطو نقل كرده اند كه وقتي اسكندر از او در باب بهار و پاييز سئوال كرد در پاسخ گفت :
با اين حال در روزگاران بسيار كهن ، سال در آغاز پاييز نو ميشده است و با آن كه بيشتر نويسندگان و گويندگان جهان بهار را بر پاييز برتري داده اند اما در ميان آنان كساني نيز هستند كه پاييز را بر بهار رجحان داده اند .
از ارسطو نقل كرده اند كه وقتي اسكندر از او در باب بهار و پاييز سئوال كرد در پاسخ گفت :
اي پادشاه بهار ابتداي پديد آمدن پشه هاست و پاييز اول نابود گشتن آنان و به همين سبب پاييز از بهار برتر است .
اما از نظر قومي كه اقتصاد ايشان بر مبناي گله داري و دام پروري و كشاورزي است، فرا رسيدن پاييز، آمدن روزگار برداشت حاصل دسترنج است.
هنوز در زبان فارسي مثلي هست كه " جوجه را آخر پاييز مي شمرند" و معني آن اين است كه در فصل بهار ، مرغان جوجه هاي بسيار پديد ميآورند .
اما آنچه مهم است اين است كه اين جوجگان ، دوران نوپايي را چه وقت به پايان مي آورند و از بلاها و خطرات و بيماري هايي كه در راه ايشان وجود دارد جان به سلامت مي برند ، تا در پاييز بتوان آنان را در شمار مرغان سرشماري كرد .
اما از نظر قومي كه اقتصاد ايشان بر مبناي گله داري و دام پروري و كشاورزي است، فرا رسيدن پاييز، آمدن روزگار برداشت حاصل دسترنج است.
هنوز در زبان فارسي مثلي هست كه " جوجه را آخر پاييز مي شمرند" و معني آن اين است كه در فصل بهار ، مرغان جوجه هاي بسيار پديد ميآورند .
اما آنچه مهم است اين است كه اين جوجگان ، دوران نوپايي را چه وقت به پايان مي آورند و از بلاها و خطرات و بيماري هايي كه در راه ايشان وجود دارد جان به سلامت مي برند ، تا در پاييز بتوان آنان را در شمار مرغان سرشماري كرد .
درست به همين قرار است نتايج و كره هاي گوسفندان و گاوان و اسبان و ديگر جانوران و محصول باغ ها و زمين هاي زراعتي .
وقتي بَره ها گوسفند و بُزغاله ها بُز و گوساله ها گاو و كره اسبان بدل به اسب شدند و دهقان محصول زمين هاي كشاورزي خود را ـ اعم از گندم و جو و برنج و ديگر حبوبات ـ از زمين برداشت و در انبار كرد و ميوه هاي رسيده را از درختان چيد و به مصرف رسانيد ، يا خشك كردني هاي آن را خشك كرده و برداشت ، آنگاه مي تواند ايمن و خرّم به استقبال زمستان رود و فصل سرماي سهمگين را كه در سر زمين خشكي چون ايران با آب و هواي بري و اختلاف درجة حرارت بسيار گاه سرما ، غير قابل تحمل ميشود و بيرون آمدن از در خانة گرم و آسوده را دشوار مي سازد ، به آرامي بگذرانند و در انتظار فرا رسيدن بهار خرّم روز شماري كنند .
ايرانيان باستان مهرگان را با دستِ پُر ، با تأمين آينده و آمادگي براي گذرانيدن زمستان ، جشن مي گرفتند و بديهي است كه در بزرگ داشت آن نيز بسيار مي كوشيدند ، زيرا گذشته از هرچيز ، اين تقريبأ آخرين جشني بود كه در هواي خوش و معتدل و در حال آسايش و آرامش برگزار مي شد .
وقتي بَره ها گوسفند و بُزغاله ها بُز و گوساله ها گاو و كره اسبان بدل به اسب شدند و دهقان محصول زمين هاي كشاورزي خود را ـ اعم از گندم و جو و برنج و ديگر حبوبات ـ از زمين برداشت و در انبار كرد و ميوه هاي رسيده را از درختان چيد و به مصرف رسانيد ، يا خشك كردني هاي آن را خشك كرده و برداشت ، آنگاه مي تواند ايمن و خرّم به استقبال زمستان رود و فصل سرماي سهمگين را كه در سر زمين خشكي چون ايران با آب و هواي بري و اختلاف درجة حرارت بسيار گاه سرما ، غير قابل تحمل ميشود و بيرون آمدن از در خانة گرم و آسوده را دشوار مي سازد ، به آرامي بگذرانند و در انتظار فرا رسيدن بهار خرّم روز شماري كنند .
ايرانيان باستان مهرگان را با دستِ پُر ، با تأمين آينده و آمادگي براي گذرانيدن زمستان ، جشن مي گرفتند و بديهي است كه در بزرگ داشت آن نيز بسيار مي كوشيدند ، زيرا گذشته از هرچيز ، اين تقريبأ آخرين جشني بود كه در هواي خوش و معتدل و در حال آسايش و آرامش برگزار مي شد .
از نظر تاريخي و اساطيري نيز ، همان گونه كه جشن نوروز را به جمشيد و سده را به هوشنگ نسبت مي دهند ، جشن مهرگان نيز منسوب به فريدون است .
فريدون پادشاهي است كه با ياري و پايمردي كاوة آهنگر ، بر ضد ستم هزار سالة ضحاك قيام كرد و دستگاه بيدادگري او را در هم فرو ريخت و او را بگرفت .
فريدون پادشاهي است كه با ياري و پايمردي كاوة آهنگر ، بر ضد ستم هزار سالة ضحاك قيام كرد و دستگاه بيدادگري او را در هم فرو ريخت و او را بگرفت .
و چون هنوز روز مرگ وي فراز نيامده بود وي را به كوه دماوند در بند كرد .
گروهي بر آنند كه جهت پيدايش مهرگان غلبة فريدون بر ضحاك و زنداني كردن او در كوه دماوند است و برخي گويند در چنين روزي بود كه فريدون پيش از سركوبي و دفع قطعي ضحاك بر تخت پادشاهي نشست و از اين روي مردم آن را جشن گرفتند .
پس از آن هرچه به جلال و شكوه مهرگان افزوده مي شد ، افسانه ها دربارة آن بيشتر و بيشتر ساخته مي شد :
به اعتقاد پارسيان در اين روز خداوند زمين را بگسترانيد و كالبدها را بيآفريد تا قرارگاه روان ها باشند ، در اين روز فرشتگان كاوة آهنگر را ياري كردند تا بر ضحاك چيره شود .
در همين روز بود كه مشيه و مشيانه( نخستين ريشة گياهي زن و مرد به اعتقاد ايرانيان باستان ) از نطفة كيومرث پديد آمدند .
كيومرث 6030 سال پس از خلقت عالم بمرد و چهل سال بعد مشيه و مشيانه نخست به شكل دو گياه از نطفة كيومرث پديد آمدند و اين واقعه 6070 سال پس از خلق جهان روي داد .
گاه نيز در منابع متأخر افسانه هايي بي پايه و احيانأ خنده آور در اين باب نقل مي شود .
در انجمن آراي ناصري تأليف رضاقلي خان هدايت آمده است :
" و بعضي گويند كه فارسيان را پادشاهي بود ، مهر نام داشت و بغايت ظالم بود ، و او در نصف ماه به جهنم واصل گرديد بدين سبب آن روز را مهرگان نام كردند و معني آن مردن پادشاه ظالم باشد چه مهر به معني مردن و گان به معني پادشاه ظالم هم آمده است . "
پيداست كه نويسنده ، چيزي از داستان ضحاك و فريدون و بيدادگري ضحاك و چيرگي فريدون بر وي شنيده بوده و اجمالا ميدانسته است كه از ميان رفتن پادشاه بيدادگري با اين روز در رابطه است ، از اين روي مهر را به معني مردن و گان را به معني پادشاه ظالم گرفته است تا وجه تسمية مهرگان درست در آيد .
به اعتقاد پارسيان در اين روز خداوند زمين را بگسترانيد و كالبدها را بيآفريد تا قرارگاه روان ها باشند ، در اين روز فرشتگان كاوة آهنگر را ياري كردند تا بر ضحاك چيره شود .
در همين روز بود كه مشيه و مشيانه( نخستين ريشة گياهي زن و مرد به اعتقاد ايرانيان باستان ) از نطفة كيومرث پديد آمدند .
كيومرث 6030 سال پس از خلقت عالم بمرد و چهل سال بعد مشيه و مشيانه نخست به شكل دو گياه از نطفة كيومرث پديد آمدند و اين واقعه 6070 سال پس از خلق جهان روي داد .
گاه نيز در منابع متأخر افسانه هايي بي پايه و احيانأ خنده آور در اين باب نقل مي شود .
در انجمن آراي ناصري تأليف رضاقلي خان هدايت آمده است :
" و بعضي گويند كه فارسيان را پادشاهي بود ، مهر نام داشت و بغايت ظالم بود ، و او در نصف ماه به جهنم واصل گرديد بدين سبب آن روز را مهرگان نام كردند و معني آن مردن پادشاه ظالم باشد چه مهر به معني مردن و گان به معني پادشاه ظالم هم آمده است . "
پيداست كه نويسنده ، چيزي از داستان ضحاك و فريدون و بيدادگري ضحاك و چيرگي فريدون بر وي شنيده بوده و اجمالا ميدانسته است كه از ميان رفتن پادشاه بيدادگري با اين روز در رابطه است ، از اين روي مهر را به معني مردن و گان را به معني پادشاه ظالم گرفته است تا وجه تسمية مهرگان درست در آيد .
تشريفات جشن مهرگان بسيار مفصل بوده است :
گويند نخستين پادشاه ساساني ، اردشير بابكان در اين روز تاجي را كه بر آن صورت آفتاب را نقش كرده بودند بر سر نهاد و بعد از او پادشاهان عجم نيز چنين تاجي بر سر اولاد خود نهادند و روغن بان ـ كه آن درختي است ـ به جهت تبرك بر بدن ماليدندي ، و اولين كسي كه در اين روز نزديك پادشاهان عجم آمدي موبدان و دانشمندان بودندي ، و هفت خوان از ميوه ، همچو شكر ، و برنج و سيب و بهي و انار و عُناّب و انگور سفيد و كُنار ( = سدر) با خود آوردندي، چه عقيدة پارسيان آن است كه هركس در اين روز از هفت ميوة مذكور بخورد و روغن بان + ( روغن دانة درختي به همين نام كه معطر و خوشبو است) بر بدن بمالد و گلاب بيآشامد و بر خود و دوستان خود بپاشد از آفات و بليات محفوظ باشد .
گويند نخستين پادشاه ساساني ، اردشير بابكان در اين روز تاجي را كه بر آن صورت آفتاب را نقش كرده بودند بر سر نهاد و بعد از او پادشاهان عجم نيز چنين تاجي بر سر اولاد خود نهادند و روغن بان ـ كه آن درختي است ـ به جهت تبرك بر بدن ماليدندي ، و اولين كسي كه در اين روز نزديك پادشاهان عجم آمدي موبدان و دانشمندان بودندي ، و هفت خوان از ميوه ، همچو شكر ، و برنج و سيب و بهي و انار و عُناّب و انگور سفيد و كُنار ( = سدر) با خود آوردندي، چه عقيدة پارسيان آن است كه هركس در اين روز از هفت ميوة مذكور بخورد و روغن بان + ( روغن دانة درختي به همين نام كه معطر و خوشبو است) بر بدن بمالد و گلاب بيآشامد و بر خود و دوستان خود بپاشد از آفات و بليات محفوظ باشد .
از مدارك تاريخي پيداست كه اين جشن نه تنها در سراسر استان هاي ايران از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب رايج بوده ـ بلكه در ملت هاي مجاور نيز ـ با داشتن آيين هايي غيرازآيين مزديسني و دين ايرانيان ـ جشن هايي برابر و شبيه به اين جشن برگزار مي شده است .
ماه بابلي معادل ماه مهرعبارت است از ماه تشري كه ماه شَمش(= خداي آفتاب ) بوده است " مهگان " نام دارد كه ظاهرأ از نام عيد مهرگان گرفته شده است.
ماه بابلي معادل ماه مهرعبارت است از ماه تشري كه ماه شَمش(= خداي آفتاب ) بوده است " مهگان " نام دارد كه ظاهرأ از نام عيد مهرگان گرفته شده است.
اسم ماه سغدي معادل آن نيز ، فغگان ، يعني ماه فغ يا بغ است كه مراد از آن همان آفتاب باشد .
در اواخر دوران ساساني ـ به وسيلة هرمز پسر شاپور ايام جشن مهرگان به سي روز رسيد .
ابوريحان در آثار الباقيه در ضمن شرح جشن مهرگان گويد :
" روز بيست و يكم مهرماه كه رام روز است ـ مهرگان بزرگ مي باشد و سبب آن ظفر يافتن فريدون است بر ضحاك . . . و زردشت امر كرد كه بزرگ داشت مهرگان و رام روز يكي است .
پس ايرانيان هردو را با هم عيد گرفتند تا اين كه هرمزين شاپور شجاع آن دورا به هم وصل كرد و ايامي را كه بين آن دو بود عيد گرفت ـ همچنان كه در اتصال دو نوروز (عامه و خاصه) كرد . پس پادشاهان و مردم ايران شهر از اول مهرگان تا تمام سي روز را بين طبقات مردم عيد قرار دادند به همان ترتيب كه ذكرش در نوروز گذشته است و براي هر طبقه پنج روز تعيين كردند ."
طرز قرار گرفتن اين روزها - همچنان كه در نوروز - چنان بوده است كه ماه به شش قسمت بخش مي شد و به گفتة جاحظ پادشاه وقت پنج روز نخستين را به اشراف و دومين را براي بخشش اموال و دريافت هدايا ، و سومي را به خدمت گزاران خويش ، و چهارمين را به خواص خود و پنجمين را به لشكريان و ششمين را به عامة مردم اختصاص داد .
ابوريحان در آثار الباقيه در ضمن شرح جشن مهرگان گويد :
" روز بيست و يكم مهرماه كه رام روز است ـ مهرگان بزرگ مي باشد و سبب آن ظفر يافتن فريدون است بر ضحاك . . . و زردشت امر كرد كه بزرگ داشت مهرگان و رام روز يكي است .
پس ايرانيان هردو را با هم عيد گرفتند تا اين كه هرمزين شاپور شجاع آن دورا به هم وصل كرد و ايامي را كه بين آن دو بود عيد گرفت ـ همچنان كه در اتصال دو نوروز (عامه و خاصه) كرد . پس پادشاهان و مردم ايران شهر از اول مهرگان تا تمام سي روز را بين طبقات مردم عيد قرار دادند به همان ترتيب كه ذكرش در نوروز گذشته است و براي هر طبقه پنج روز تعيين كردند ."
طرز قرار گرفتن اين روزها - همچنان كه در نوروز - چنان بوده است كه ماه به شش قسمت بخش مي شد و به گفتة جاحظ پادشاه وقت پنج روز نخستين را به اشراف و دومين را براي بخشش اموال و دريافت هدايا ، و سومي را به خدمت گزاران خويش ، و چهارمين را به خواص خود و پنجمين را به لشكريان و ششمين را به عامة مردم اختصاص داد .
دربارة تقسيم اين روزها روايتي نيز از ابوريحان در دست است كه با نقل جاحظ اندكي اخت،ف دارد .
و در هر صورت از تحليل فراوان و حرمت گستردة اين جشن در ميان طبقات مختلف مردم ايران حكايت مي كند .
دربارة آداب و مراسم برگزاري اين جشن و ذكر جزءيات هدايايي كه پادشاه از مأموران خويش در نقاط مختلف كشور دريافت مي داشته و بخشش هايي كه بديشان مي كرده است روايت هاي بسيار مفصل در دست داريم كه نمي توان از تمام آن ها در اين گفتار ياد كرد .
اما يكي از رسم هاي بسيار پسنديده كه در مهرگان ( و هم در نوروز) برگزار مي شد اين است كه :
در اين روز چون پادشاه زينت خود را مي پوشيد و در مجلس حضور مي يافت ، مردي خجسته نام و مبارك قدم و گشاده پيشاني و فصيح و نيكو سخن ، كه از شب هنگام تا بامداد بر در خانة شاه به انتظار ايستاده بود، بامدادان بي كسب اجازه بر پادشاه وارد مي شد و چندان بر پا مي ايستاد و سخن نمي گفت تا شاه خود وي را ببيند .
پس شاه از او مي پرسيد : كيستي و از كجا آمده اي و ارادة كجا داري و نامت چيست ، و كه تو را آورد ، و با كدامين كس آمده اي و با توچيست ؟
آن مرد در جواب مي گفت : من نيروي فتح و ظفرم ، و از جانب خداي مي آيم و ارادة پادشاه نيك بخت دارم .
نامم خجسته است و آورندة من پيروزي و نصرت است .
سال جديد همراه من است وسلامت و بشارت و گوارائي را به ارمغان آورده ام .
پس پادشاه مي گفت : اجازة ورودش دهيد .
پس پادشاه مي گفت : اجازة ورودش دهيد .
سپس خود بدو مي گفت : به درون آي . آنگاه مرد به درون آمده مينشست .
پس از او مردي داخل مي شد كه طبقي سيمين به همراه داشت و در آن گرده هاي ناني كه از انواع غلات و حبوبات مانند گندم و جو و ارزن و نخود و برنج و عدس و كنجد و باقلي و لوبيا پخته بودند نهاده شده بود .
نيز از هريك از اين حبوب هفت دانه و هفت خوشه ، و قطعه اي شكر و دينار و درهم جديد و شاخه اي اسپند بر اين طبق گذاشته مي شد .
درميان طبق هفت شاخه از درخت هايي كه بدان ها و نامشان فال مي زدند ونگريستن بدان ها نيكوست مانند بيد، زيتون، بهي و انار مينهادند.بعضي از اين شاخ ها را به طول يك گره ، بعضي را دو گره و برخي را سه گره بريده بودند.
هريك از آن ها را به نام يكي از شهرها ناميده و بر روي آن ها كلمات:افزود و افزايد ، و افزون ، و پروار و فراخي و گشايش را مينوشتند .
آن مرد تمام اين چيزها را به دست گرفته دوام ملك و سعادت و عزت شاه را از خدا مي خواست .
در اين روز پادشاه در هيچ كاري به مشورت نمي پرداخت مبادا در طي راي زدن چيزي كه ناپسند باشد در ميان آيد و در تمام سال جاري شود .
پس از اين هديه هاي گوناگون بود كه به ترتيبي خاص به نزد شاه مي آوردند و از نظر وي مي گذرانيدند .
*
جشن مهرگان نيز ، مانند نوروز ، از قديم ترين روزگاران بعد از اسلام ، در ميان مسلمانان شناخته بود و مسلمانان احاديثي دربارة فضيلت آن روزها روايت مي كردند .
در روزگار عباسيان ، با روي كار آمدن وزيران ايراني ، شكوه و جلال نوروز و مهرگان فزوني گرفت .
سرداران خلفاي عباسي به مناسبت اين جشن ها بديشان هديه هاي گران بها تقديم مي داشتند و بسياري شاعران عرب يا عربي زبان ، مهرگان و نوروز را ستايش كردند .
پس از روي كار آمدن سلسله هاي ايراني يا غير عرب در سرزمين ايران ، اين جشن ها رنگ و رونقي ديگر يافتند .
از ستايش نامه هاي فراواني كه در ديوان هاي شاعران عصرهاي ساماني و غزنوي و سلجوقي دربارة جشن مهرگان و ديگر جشن ها بازمانده است پيدااست كه تمام شاهان در برپايي آن ها اهتمام داشته اند.
دو سه بيتي را كه در آغاز گفتار نقل كرديم .
بند اول از مسمطي است كه استاد منوچهري دامغاني در وصف مهرگان و جشن آن و آداب انگور چيدن و شراب انداختن سروده و تنها در آخرين بند آن به ستايش سلطان مسعود غزنوي پرداخته است .
در اين مسمط نقاشي ها و صحنه آرايي هاي شگرف دربارة منظرة پاييزي باغ وجود دارد و ما سخن خود را با نقل دو بند ديگر از آن ، در ستايش مهرگان به پايان مي بريم و پيش از آن ياد آور مي شويم كه كلمة مهرگان و معرب آن مهرجان چندان در زبان عربي نفوذ يافته كه امروزه نيز اعراب آن را به معني " فستيوال " و معادل آن ، تقريبأ در همان معني جشن به كار مي برند .
دو سه بيتي را كه در آغاز گفتار نقل كرديم .
بند اول از مسمطي است كه استاد منوچهري دامغاني در وصف مهرگان و جشن آن و آداب انگور چيدن و شراب انداختن سروده و تنها در آخرين بند آن به ستايش سلطان مسعود غزنوي پرداخته است .
در اين مسمط نقاشي ها و صحنه آرايي هاي شگرف دربارة منظرة پاييزي باغ وجود دارد و ما سخن خود را با نقل دو بند ديگر از آن ، در ستايش مهرگان به پايان مي بريم و پيش از آن ياد آور مي شويم كه كلمة مهرگان و معرب آن مهرجان چندان در زبان عربي نفوذ يافته كه امروزه نيز اعراب آن را به معني " فستيوال " و معادل آن ، تقريبأ در همان معني جشن به كار مي برند .
اينك آن دو بند ديگر از مسمط منوچهري :
مهرگان آمد ، هان ، در بگشاييدش
اندر آييد و تواضع بنماييدش
از ميان راه اندر ، ببرباييدش
بنشانيد و به لب خٌرد ، بخاييدش
خوب داريد و فراوان بستاييدش
هر زمان خدمت ، لختي بفزاييدش
خوب داريد ، كز اين راه دراز آمد
با دو صد كشي و با خٌوشي ناز آمد
سفري كردش و ، چون وعده فراز آمد
با قدح ، رطل و قنينه ( = شيشة مي ) به نماز آمد
زان خجسته سفر ، اين جشن چو باز آمد
سخت خوب آمد و ، بايسته به ساز آمد
***
بنشانيد و به لب خٌرد ، بخاييدش
خوب داريد و فراوان بستاييدش
هر زمان خدمت ، لختي بفزاييدش
خوب داريد ، كز اين راه دراز آمد
با دو صد كشي و با خٌوشي ناز آمد
سفري كردش و ، چون وعده فراز آمد
با قدح ، رطل و قنينه ( = شيشة مي ) به نماز آمد
زان خجسته سفر ، اين جشن چو باز آمد
سخت خوب آمد و ، بايسته به ساز آمد
***
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر