۱۳۸۸ آذر ۲۰, جمعه

دکتر محمدجعفر محجوب - زبان دري ، مظهر ايستادگي فرهنگي ايرانيان

نوشته : دکتر محمدجعفر محجوب
به کوشش : مهندس منوچهر کارگر


زبان دري ،

مظهر ايستادگي فرهنگي ايرانيان

اگر نظري به نقشة جغرافيائي ايران بيفكنيم ، خواهيم ديد كه ناحية ريگ زار و كويري بسيار وسيعي تقريبأ سراسر كشور را از شمال به جنوب به دو نيمه تقسيم كرده است .
اين كويرها كه از شمال به جنوب به نامهاي دشت كوير ، دشت لوت و كوير كرمان ناميده مي شود تقريبأ از دامنة البرز آغاز شده به سمت جنوب شرقي تا بلوچستان ايران ( و پاكستان) كشيده مي شود .
وسعت اين بخش كويري تاحدي است كه شايد بيش از نيمي از سر زمين هاي كشور را غير مسكون ساخته است .
نه تنها ايران امروز، به توسط اين ناحية ريگ زار به دو نيمة شرقي و غربي تقسيم ميشود ، بلكه در طول تاريخ ، در دوران هايي مانند روزگار هخامنشيان ( پيش از اسلام ) و سلجوقيان ( بعد از اسلام ) كه ايران به آخرين حد توسعة جغرافيائي خويش رسيده بود ، باز اين ناحيه آن سر زمين را كه از شرق به رودهاي سيحون و جيحون و از غرب به درياي مديترانه محدود مي شد ، بر همين روش به دو بخش شرقي و غربي ، كه راه يافتن از يكي به ديگري مستلزم گذشتن از راه هاي دور و دراز بي آب و آذوقه و بسيار خطرناك بود تقسيم مي كرد .
خلاصه اين كه در درازناي تاريخ دو هزار و پانصدسالة كشور ، رفتن از شرق به غرب ، جز از راه كرانه هاي بحر خزر يا درياي عمان و خليج فارس يا از راه دريا ميسر نبود و در هر صورت پيوند و ارتباط بين اين دو بخش به اشكال و با دشواري تأمين مي شد .
نتيجة طبيعي اين دوري آن بود كه زبان هاي ايراني ، از دوران هاي بسيار قديم ، به دو رشتة متفاوت زبان هاي شرقي ، و زبان هاي غربي تقسيم شود كه در عين انشعاب از يك ريشه ، با يكديگر تفاوت هايي داشته باشند .
اين دو گونگي زبان هاي شرقي و غربي پس از اسلام و آنگاه كه زبان فارسي فعلي ( زبان دري ) جاي گزين زبان معروف به پهلوي ساساني و زبان رسمي ايران شد ، بيشتر آشكار گرديد .
اما پيش از پرداختن به شرح تفاوت هاي فارسي دري و پهلوي ، بايد نظري كوتاه به زبان هاي ايراني قديم تر ، آن ها كه "زبان باستاني" ناميده مي شوند افكند و آنگاه بر سر اين سخن آمد .

*
تا چندي پيش دانشمندان و زبان شناسان ، براي نژادي كه امروزه نژاد سفيد ناميده مي شود ، دو رشته زبان قائل بودند كه يكي از آن دو را ـ همان كه زبان هاي ايراني نيز جزء آن است ـ زبان هاي هند و اروپائي و رشته ديگر را زبان هاي سامي مي ناميدند .
اكنون رشتة ديگري نيز بدين دو رشته افزوده شده كه آن را زبان هاي آزياتيك گويند و سومري قديم و نيز زبان گرجي و زبان باسك هاي اسپانيا از اين دسته است .
بديهي است كه هيچ يك از اين رشته زبان ها جز هند و اروپايي مورد بحث ما نيست .
براي زبان هاي هندواروپايي توضيحي بيش از نام آن لازم نيست:
زبان هايي است كه مردم از هندوستان تا اروپا ( و آمريكا ) بدان سخن ميگويند .
هندي ، فارسي ، روسي ، يوناني ، فرانسوي ، آلماني ، ايتاليايي و . . . جزء اين رشته است و امروز خويشاوندي بي گفتگوي اين زبان ها با يكديگر به اثبات رسيده و نشان داده شده است كه تمام اين زبان ها از يك زبان مادر ، كه هيچ اثر نوشته اي از آن در دست نيست ( و با اين حال از طريق پژوهش هاي علمي گرامر آن را نوشته و بسياري از واژه هايش را يافته اند ) سرچشمه مي گيرند .
چون هيچ نوشته اي از اين زبان در دست نيست ، طبعأ دانشمندان نام آن را نيز نمي دانند و چون ناچار بايد اين زبان نامي داشته باشد تا بتوانند از آن گفتگو كنند ، همين دانشمندان آن را زبان (نه زبان هاي ) هندو اروپائي ناميده اند .
بعضي زبان هايي كه بي واسطه از اين زبان هند واروپائي سرچشمه مي گيرند مي شناسيم و آثاري از آن ها در دست داريم و آن زبان ها را " زبان هاي باستاني " مي ناميم .
يكي از اين زبان هاي باستاني سنسكريت ، زبان ديني و ادبي هند باستان است .
آثار بسيار گران بهاي ادبي و ديني بدين زبان به يادگار مانده است .
از زبان هاي باستاني ايراني چهار زبان را مي شناسيم :
1 ـ زبان سكايي ، زبان مردم سيستان ، از زبان هاي ايراني نيمة شرقي ايران .
2 ـ زبان مادي . ماد نام كهن ناحية آذربايجان ، كردستان و لرستان فعلي و در حقيقت بخش غرب و شمال غربي كشور است .
در دوران هاي بسيار دور مردم اين ناحيه به زباني سخن مي گفته اند كه آن را زبان مادي مي نامند .
از اين دو زبان ، جز نام آنها و دوسه كلمه اي كه در مدارك تاريخي، مانند نوشته هاي هرودوت ، و كتيبه هاي ايران باستان آمده است چيزي نمي دانيم .
3 ـ فارسي باستان ، همان زباني است كه با خط ميخي در كتيبه ها و سنگ نبشته هاي پادشاهان هخامنشي ، كوروش، داريوش و خشايارشا ثبت شده است.
نام اين زبان را نمي دانيم و نام فارسي باستان را ، پس از خوانده شدن خط ميخي و نوشته شدن گرامر و فرهنگ اين زبان ، دانشمندان زبان شناس بدان داده اند .
ازاين زبان نيز جز كتيبه هاي شاهان هخامنشي چيزي در دست نيست و تا كنون مجموعأ در حدود 600 كلمة نا مكرر از اين زبان كشف شده است .
4 ـ زبان اوستايي ، نام اين زبان نيز بر ما معلوم نيست ، اما چون هيچ نوشتة ديگري جز اوستا ، كتاب ديني ايرانيان باستان بدين زبان در دست نيست ، دانشمندان نام " زبان اوستايي " را بر روي آن گذاشته اند .
باز ، ظاهرأ زبان فارسي باستان از زبان هاي نيمة غربي و اوستايي از زبان هاي باستاني نيمة شرقي ايران بوده اند .
از خصوصيات زبان هاي باستاني مشكل بودن و پيچيدگي فوق العادة گرامر آنهاست .
امروز ـ به حق ـ معتقدند كه در ميان زبان هاي زندة هند و اروپايي گرامر روسي و آلماني از همه دشوارتر است .
اما دستور زبان هاي سنسكريت ، اوستايي و فارسي باستان به درجات از گرامر روسي و آلماني دشوارتر است .
در اين باب به همين اندازه توضيح اكتفا مي كنيم و سئوال ديگري را طرح ميكنيم :
پيش تر گفتيم كه قديم ترين زبان هاي هند و اروپايي كه بي واسطه از زبان اصلي منشعب شده و نوشته هايي از آن ها در دست ماست همين زبان هاي سنسكريت ، فارسي باستان و اوستايي است ( از زبان هاي سكايي و مادي هنوز نمونه اي به دست نيامده است).
ظاهرأ و به دليل عقل ، بايد هرچه روبه گذشته باز ميگرديم زبان ها ساده و ساده تر شوند ( چنان كه امروزه نيز زبان قبيله هاي نيمه وحشي از چند واژة محدود و دو سه قاعدة بسيار سادة دستوري تجاوز نميكند ) پس چگونه است كه در مورد زبان هاي هندو اروپايي ، و زبان هاي ايراني ، هرقدر روبه گذشته مي رويم زبان دشوارتر ميشود ؟
آيا دراين زمينه چيزي خلاف عقل و منطق روي داده است ؟
خير !
هيچ چيزي خلاف عقل و منطق روي نداده است ، مشروط بر آن كه ما حساب " خط " را از حساب زبان جدا كنيم و اين امر كاري آسان نيست، زيرا امروزه مردم هر زباني را همراه خط آن فرا ميگيرند و حتي بي سوادان نيز با آن كه خود خط نميشناسند ميدانند كه هر زبان خطي نيز دارد .
اما اگر اين رابطه را به نسبت عمر بشر بر روي زمين حساب كنيم ، رابطه اي بسيار تازه و جديد است .
از اختراع خط بيش از حدود شش هزار سال نمي گذرد و حال آن كه دست كم يكصد و پنجاه تا دويست هزار سال از تاريخ اختراع زبان ميگذرد .
متأسفانه بسط كلام دراين باب خود به گفتاري جداگانه نياز دارد و نمي توانيم در حال حاضر وارد اين بحث شويم و شايد روزي بتوانيم بدان بپردازيم .
بنابراين هيچ نوشته اي نيست كه بيش از حدود شش هزار سال از عمر آن بگذرد ، و زبان هاي باستاني ايران چندان عمر داشته اند كه هزاران، بلكه ده ها هزار سال پيش از اختراع خط پديد آمده و مدت هاي دراز سينه به سينه و دهان به دهان انتقال يافته و هر روز و هر سال و هر قرن بيش از پيش راه تكامل را پيموده اند تا بدان حد كه در دو سه هزار سال پيش ( كه تاريخ نگارش اوستا و نوشته شدن كتيبه هاي هخامنشي است ) بدين حد از تكامل و پيچيدگي رسيده بوده اند .
ديگر از مختصات زبان هاي باستاني اين است كه تمام آن ها زبان مرده به حساب مي آيند ، بدين معني كه امروز هيچ كس بدين زبان ها سخن نمي گويد .

*
پس از زبان هاي باستاني ، نوبت به زبان هايي مي رسد كه در اصطلاح آن ها را " زبان هاي ميانه " مي گويند .
تفاوت اساسي زبان هاي ميانه و زبان هاي باستاني در سادگي فوق العادة آن هاست .
زبان هاي ايراني ميانه از نظر سادگي ساختمان دستوري به فارسي امروز شباهت دارند و در آن ها از مذكر و مؤنث و خنثي و صيغة تشبيه (كه در زبان هاي باستاني وجودداشت ) خبري نيست و اين ، تفاوت اصلي زبان هاي باستاني با زبان هاي ميانه است .
زبان هاي ميانه نيز به دو گروه شرقي و غربي تقسيم مي شوند .
از زبان هاي ميانة شرق ايران ميتوان زبان هاي سُغدي ، خُتَني و خوارزمي را ياد كرد .
معروف ترين زبان غربي ميانه، زبان، يا زبان هاي معروف به پهلوي است ، كه از آن در مقام گفتگو از زبان هاي نو ، كمي بيشتر سخن خواهيم گفت .
دو شاخة عمدة پهلوي ، يكي پهلوي اشكاني و ديگري پهلوي ساساني است و اين اصطلاحات نياز به توضيح بيشتر ندارد ، چه پهلوي اشكاني زباني است كه در دوران اشكانييان رسميت داشته و بدان سخن گفته مي شده و پهلوي ساساني زبان رسمي دربار ساسانيان بوده است .
اين دو زبان در مدتي نزديك هزار سال ( از حملة اسكندر تا حملة عرب ) زبان رسمي ايران بوده اند و با يكديگر نيز اختلاف هايي دارند .
فرق اساسي زبان هاي ميانه و زبان هاي نو ، از نظر ساختمان و دستور و واژگان نيست .
از اين نظر زبان هاي ميانه و نو كم و بيش مانند يكديگرند .
تفاوت اساسي آن ها در اين است كه تمام زبان هاي ميانه نيز زبان هاي مرده اند و ديگر كسي بدان ها سخن نمي گويد .
از همين جا تعريف اساسي زبان هاي ايراني معروف به "نو" نيز به دست مي آيد :
آن زبان هاي ايراني كه هنوز مردم فلات ايران ( نه فقط كشور ايران فعلي ) بدان سخن مي گويند ، در اصطلاح زبان شناسي زبان هاي نو خوانده مي شوند .
مهم ترين آن ها زبان فارسي ( يا دري ) و زبان پشتو است كه هردو از زبان هاي نيمة شرقي ايران هستند .
از ميان زبان هاي مهم غربي ميتوان كردي را ياد كرد كه خويشاوندي نزديك با زبان پهلوي دارد .
نيز به ياد داشته باشيم كه نه " كردي " اسم يك زبان واحد است و نه پهلوي ، بلكه رشته زبان هايي است كه همه كردي ناميده مي شوند و مثلا مردم سنندج ، كردي ، مهاباد و بوكان را ، يا نميفهمند يا به دشواري درك ميكنند.
پهلوي نيز بر همين قياس نام رشته زبان هايي بوده است كه يكي از آن ها زبان رسمي دربار ساساني بوده و بسياري شاخه هاي آن تا قرن ها پس از اسلام ( قرن نهم هجري ) دوام كرده است .

*
اكنون كه در نهايت اجمال زبان هاي ايراني را معرفي كرديم ، گوييم در دوراني كه با آمدن اسلام به ايران پايان يافت ـ يعني دوران ساساني ـ پاي تخت كشور(تيسفون) در غرب و در خاك فعلي عراق قرار گرفته بود.
از اين روي بسيار طبيعي و بديهي است كه زبان مردم همان ناحيه ـ يكي از شاخه هاي پهلوي معروف به پهلوي ساساني ـ زبان رسمي ايران گردد و تمام مردم ـ و از جمله شاهان و دستگاه دولت و تمام دستگاه روحانيت ـ بدان زبان سخن بگويند و بنويسند و چنين نيز مي كردند .
با آمدن اسلام به ايران ، پهلوي ساساني از رسميت افتاد .
فرمان روايان تازه به عربي سخن مي گفتند ، و ديني نيز با خود آورده بودند كه زبان آن عربي بود .
بنابراين مردم مجبور بودند در مقام مكاتبه با حاكم ، يا فرا گرفتن مسائل ديني و عمل بدان با عربي سروكار داشته باشند ، و از همين روي خواندن و نوشتن پهلوي پس از اندك مدتي بر افتاد و شايد در قرن دوم هجري ديگر جز موبدان زردشتي كسي اين خط را نمي شناخت و نميتوانست بخواند .
اما علاوه بر آن كه دربار و روحانيت بدين زبان سخن ميگفت و مي نوشت ، ميليون ها تن مردم ديگر ، و نزديك به تمام آنان بي سواد بودند كه پهلوي زبان مادريشان بود .
هنوز هم در تمام دنيا مردم بي سواد يك معلم زبان بيشتر ندارند و آن مادرشان است و به يك زبان بيش سخن نمي گويند و آن زبان مادري شان است.
پهلوي ساساني نيز زبان جمعيت انبوهي از مردم ايران بود كه تنها به همين يك زبان سخن ميگفتند و براي سخن گفتن به زبان ديگري بايد به مدرسه بروند و آن زبان را بيآموزند و سپس بدان سخن بگويند ( درست مثل همين وضعي كه امروز مردم آذربايجان دارند .
البته امروزه راديو تا حدود زيادي به نشر زبان دوم يعني فارسي در آذربايجان كمك كرده است ، با اين حال فرق كودك دبستاني آذربايجان با ناحيه اي مثل خراسان اين است كه كودك خراساني خواندن و نوشتن زباني را مي آموزد كه پيش از آمدن به مدرسه بدان سخن ميگفته است و حال آن كه كودك آذربايجاني هم بايد خواندن و نوشتن فارسي را بيآموزد و هم سخن گفتن بدان را . )
بدين ترتيب درست است كه خواندن و نوشتن پهلوي در قرن دوم هجري از ميان رفت ، اما سخن گفتن بدان زبان كه نمي توانست به اين آساني بميرد .
شواهد بسيار در دست است كه در روزگاري كه شاعران بزرگي مانند شيخ اجل سعدي و خواجة شيراز غزل هايي بدان لطلفت و طراوت به زبان دري مي سرودند ، مردم شيراز ميان خود به زباني سخن مي گفتند كه آن را " پهلوي " ميناميدند .
از اين زبان پهلوي نمونه هايي ، بيت هايي ، هم در ديوان حافظ هست و هم در آثار سعدي .
علاوه بر اين شاعري شيرازي از قرن نهم (يك قرن بعد از حافظ ) به نام شاه داعي شيرازي مثنوي سروده و آن را " كان ملاحت " ناميده است.
اين مثنوي موجود است و به چاپ نيز رسيده و با ترجمه و تفسير انتشار يافته است .
زبان اين مثنوي پهلوي ( متعلق به قرن نهم هجري و معمول در شيراز ) است .
از اين گذشته حافظ اشاره هاي صريح به " گلبانگ پهلوي" (= سرود پهلوي ) و " غزل پهلوي " دارد :
بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوي
مي خواند دوش درس مقامات معنوي

يا :

مرغان باغ قافيه سنجند و بذله گوي
تا خواجه مي خورد به غزل هاي پهلوي
بنا براين ملاحظه مي شود كه پس از اسلام " زبان پهلوي " به عنوان زباني محلي و متعلق به نواحي غربي ايران دوش به دوش زبان فارسي ، تا قرن نهم هجري زيست مي كرده است .
البته اين زبان ديگر آن خط مخصوص پهلوي عصر ساساني را نداشته و هركس كه مي خواسته آن را بنويسد از همين خط و الفباي فارسي استفاده مي كرده ، چنان كه شاه داعي شيرازي نيز براي " كان ملاحت " خود همين كار را كرده است .

*
بسيار طبيعي بود كه نخستين سلسله هاي مستقل ايراني در نيمة شرقي ايران تأسيس شوند و پا بگيرند .
علت اصلي اين امر آن بود كه مردم اين نواحي ـ خراسان ـ هم از نظر جغرافيايي در دورترين نقطه به مركز قدرت خلافت اسلامي ميزيستند و سپاه خليفه براي رسيدن به آنان بايد بيابان هاي هولناك مركزي ايران را در مي نورديد و هم از نظر فرهنگي ، اسلام و زبان عربي كمترين نفوذ را در ميان آن ها داشت .
در همين خراسان بود كه مردم بخارا بدين عذر كه زبان ما به تلفظ عربي نمي گردد زير بار خواندن نماز به عربي نرفتند و نماز را به فارسي خواندند .
همين جا بود كه قرآن ـ كلام خدا ـ به امر پادشاهان ساماني ، براي نخستين بار به زباني غير از عربي ترجمه شد و تفسير طبري را به امر سامانيان به فارسي برگرداندند و طبيعي است كه تمام قرآن نيز در جزء اين تفسير آمده بود .
نيز در همين جاست كه حاكمان عرب مجبور ميشدند مردم را با دادن هديه و " رشوه " و دينار هاي طلا به صف نماز جماعت بكشانند و شواهد اين مسائل در كتاب هاي تاريخ ثبت است .
باز بسيار طبيعي بود كه وقتي حاكمي مانند يعقوب ، يا امير اسماعيل ساماني دراين نواحي به قدرت مي رسد ، به زبان همان مردم سخن بگويد و احيانأ هيچ زبان ديگري را نداند ( چنان كه گويا يعقوب نمي دانست) و اگر او را به عربي بستايند درك نكند و بگويد :
به زباني كه من اندر نيابم چرا شعر بايد گفت ، و سپس نيز بديهي است كه شاعر به جاي سرودن به عربي ، به فارسي شعر بسرايد .
بدين ترتيب زبان دري ، زبان فرمان رواياني كه بعد از اسلام در خراسان به قدرت رسيدند ، رسميت يافت و داراي شعر و ادب و ديوان و دفتر شد .
پيش از اين روزگار زبان دري خطي مستقل براي خود نداشت :
قديم ترين نوشته اي كه به زبان فارسي امروزي در دست است قطعه پوستي است كه بر روي آن نامه اي خصوصي در چند سطر نوشته شده و متعلق به سال 100 هجري است .
منتهي نويسندة اين نامه يهودي فارسي زباني بوده است و ـ ظاهرأ ـ چون در آن روزگار فارسي خطي از خويش نداشته ، نويسنده مطلب خود را به زبان فارسي ، اما به خط عبري نوشته است .
پس از آن همين الفباي عربي ، با وارد آوردن تغييراتي در آن ، براي نوشتن فارسي ( دري ) اختيار شد .
قديم ترين شعر فارسي تارخ دار كه باقي مانده و به دست ما رسيده متعلق به سال 251 و قديم ترين قطعه نثر متعلق به سال 346 هجري قمري است .
اما به هيچ روي نمي توان با قاطعيت گفت كه آن ها قديم ترين آثار مكتوب پديد آمده بدين زبان هستند .
يعد از آن كه خط فعلي براي زبان فارسي اختيار شد ، زبان پهلوي نيز ، ناچار ، به همين خط نوشته شد و همين نوشته هاي پهلوي به خط فارسي است كه آن ها را " پازند " گويند .

***

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر